مدهامّتان
معارف و علوم قرآن و حدیث

1 Y سورةُ الفَاتِحَة.. 1

2 Y سورةُ العَلق... 1

3 Y سورةُ القَلَم. 1

4 Y سورةُ المُزّمّل... 3

5 Y سورةُ المدَّثِّر.. 4

6 Y سورةُ المَسَد. 5

7 Y سورةُ التّكوير.. 5

8 Y سورةُ الأعلى... 6

9 Y سورةُ الليْل... 6

10 Y سورةُ الفَجر.. 6

11 Y سورةُ الضّحى... 7

12 Y سورةُ الشَّرح... 7

13/ 97 Y سورةُ الرَّحمن... 8

14/ 13 Y سورةُ العَصر.. 9

15/ 14 Y سورةُ العَاديَات.... 10

16/ 15 Y سورةُ الكوثر.. 10

17/ 16 Y سورةُ التّكاثُر.. 10

18/ 17 Y سورةُ المَاعون... 10

19/ 18 Y سورةُ الكافِرون... 10

20/ 19 Y سورةُ الفِيل... 11

21/ 20 Y سورةُ الفَلَق... 11

22/ 21 Y سورةُ النَّاس..... 11

23/ 22 Y سورةُ الإخلاص....... 11

24/ 23 Y سورةُ النّجْم. 11

25/ 24 Y سورةُ عَبَسَ..... 13

26/ 25 Y سورةُ القَدر.. 14

27/ 26 Y سورةُ الشّمس..... 14

28/ 27 Y سورةُ البُرُوج... 14

29/ 28 Y سورةُ التِّين... 15

30/ 29 Y سورةُ قُرَيش..... 15

31/ 30 Y سورةُ القَارعَة.. 15

32/ 31 Y سورةُ القِيَامَة.. 15

33/ 32 Y سورةُ الهُمَزة. 16

34/ 33 Y سورةُ المُرسَلات.... 16

35/ 34 Y سورةُ ق... 17

36/ 35 Y سورةُ البَلَد. 19

37/ 36 Y سورةُ الطّارق... 19

38/ 37 Y سورةُ القَمَر.. 20

39/ 38 Y سورةُ ص....... 21

40/ 39 Y سورةُ الأعرَاف.... 25

41/ 40 Y سورةُ الجنّ... 38

42/ 41 Y سورةُ يس..... 39

43/ 42 Y سورةُ الفرقان... 42

44/ 43 Y سورةُ فَاطِر.. 46

45/ 44 Y سورةُ مَريَم. 49

46/ 45 Y سورةُ طه.. 53

47/ 46 Y سورةُ الواقِعَة.. 59

48/ 47 Y سورةُ الشُّعَرَاء.. 61

49/ 48 Y سورةُ النَّمل... 67

50/ 49 Y سورةُ القَصَص....... 71

51/ 50 Y سورةُ الإسرَاء.. 77

52/ 51 Y سورةُ يُونس..... 83

53/ 52 Y سورةُ هُود. 91

54/ 53 Y سورةُ يُوسُف.... 98

55/ 54 Y سورةُ الحِجْر.. 105

56/ 55 Y سورةُ الأنعَام. 108

57/ 56 Y سورةُ الصَّافات.... 120

58/ 57 Y سورةُ لقمَان... 124

59/ 58 Y سورةُ سَبَإ. 126

60/ 59 Y سورةُ الزُّمَر.. 130

61/ 60 Y سورةُ غَافر.. 134

62/ 61 Y سورةُ فُصّلَت.... 139

63/ 62 Y سورةُ الشّورى... 142

64/ 63 Y سورةُ الزخرُف.... 146

65/ 64 Y سورةُ الدّخان... 149

66/ 65 Y سورةُ الجَاثيَة.. 151

67/ 66 Y سورةُ الأحقاف.... 153

68/ 67 Y سورةُ الذّاريَات.... 156

69/ 68 Y سورةُ الغَاشِيَة.. 157

70/ 69 Y سورةُ الكهف.... 158

71/ 70 Y سورةُ النّحل... 164

72/ 71 Y سورةُ نُوح... 171

73/ 72 Y سورةُ إبراهيم. 172

74/ 73 Y سورةُ الأنبيَاء.. 176

75/ 74 Y سورةُ المؤمنون... 181

76/ 75 Y سورةُ السَّجدَه. 185

77/ 96 Y سورةُ الرّعد. 187

78/ 76 Y سورةُ الطُّور.. 190

79/ 77 Y سورةُ المُلك..... 192

80/ 78 Y سورةُ الحَاقّة.. 193

81/ 79 Y سورةُ المعَارج... 194

82/ 80 Y سورةُ النّبَإ. 195

83/ 81 Y سورةُ النّازِعَات.... 196

84/ 82 Y سورةُ الانفِطار.. 197

85/ 83 Y سورةُ الانشقاق... 198

86/ 84 Y سورةُ الرُّوم. 198

87/ 85 Y سورةُ العَنكبوت.... 202

88/ 98 Y سورةُ الإنسَان... 206

89/ 86 Y سورةُ المطفّفِين... 207

90/ 87 Y سورةُ البَقَرة. 208

91/ 88 Y سورةُ الأنفَال... 232

92/ 89 Y سورةُ آل‏عِمرَان... 237

93/ 90 Y سورةُ الأحزَاب.... 251

94/ 91 Y سورةُ المُمتَحنَة.. 256

95/ 92 Y سورةُ النِسَاء.. 257

96/ 93 Y سورةُ الزّلزَلة.. 272

97/ 94 Y سورةُ الحَديد. 273

98/ 95 Y سورةُ محَمَّد. 275

99 Y سورةُ الطلاق... 277

100 Y سورةُ البَيّنَة.. 278

101 Y سورةُ الحَشر.. 279

102 Y سورةُ النَّصر.. 281

103 Y سورةُ النّور.. 281

104 Y سورةُ الحَجّ... 286

105 Y سورةُ المنَافِقون... 291

106 Y سورةُ المجَادلة.. 292

107 Y سورةُ الحُجُرات.... 294

108 Y سورةُ التّحريم. 295

109 Y سورةُ الجُمُعة.. 296

110 Y سورةُ التّغَابُن... 297

111 Y سورةُ الصَّف.... 298

112 Y سورةُ الفَتْح... 299

113 Y سورةُ المَائدة. 302

114 Y سورةُ التّوبَة.. 313

نوشته شده در تاريخ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ توسط جعفر نکونام |

به استحضار می رساند، نظر به جوسازی گسترده ای که بر ضد اینجانب شده، بر خود لازم دیدم، اطلاع رسانی کنم. برخی برای من با اتهامات سراسر کذب پرونده ساخته اند؛ به این مضمون که اینجانب در وبلاگم یا گروه قرآن دانشجو به القای اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات پرداخته ام. دو وبلاگم به نام های مدهامتان و عشق الهی قابل دسترس است و می توانید مراجعه فرمایید و صحت و سقم اتهامات را دریابید؛ اما در گروه قرآن دانشجو، اینجانب نامه ای به اعضا نوشته ام و تا کنون 40 نفر ایشان پاسخ داده اند و همگی این اتهامات را کذب شمرده اند. من برای این که بسا پاسخ دهندگان راضی به ذکر مشخصات نباشند، پاسخ آنها را با حذف مشخصات در ذیل می آورم:

اصل نامه

تقاضای گواهی اعضای محترم قرآن دانشجو

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                      

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون ‏ (بقره، 140)؛ و كيست ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد؟ و خدا از آنچه مى ‏كنيد غافل نيست.

اعضای محترم گروه قرآن دانشجو

سلام علیکم

نظر به این که این روزها اینجانب از سوی کسانی که خلاف واقع به ایشان انعکاس یافته، متهم شده، به این که در گروه قرآن دانشجو به القای مطالب الحادی و موهن و توهین به مقدسات پرداخته است؛ نظیر تعابیر الحادی و کفرآمیز درباره «الله»؛ اهانت به پیامبر اسلام(ص)، حضرت امیر المؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و حضرت سید الشهداء(ع)؛ تحریف قیام عاشورا و نسبت های موهن به آن؛ توهین به امام خمینی و رهبر معظم انقلاب، لذا از اعضای محترم گروه تقاضا دارم، بیان فرمایند که آیا چنین اتهاماتی را تأیید می فرمایند؟

شهادت اعضای محترم می تواند، حقایق را برای آنان که طالب حقیقت اند، آشکار نماید.

با سپاس

جعفر نکونام

April 11

 بنام خدا

" واذا جاءكم فاسق بنباء فتبينوا"

 از شگفتي هاي روزگار يكي اين است كه انديشمندان دلسوزان نو انديشان پاك دامنان و... همواره از سوي بي هنران ، كج انديشان و ناداناني كه نافهمي و بي سليقگي خويش را به دين و انسانيت نسبت مي دهند؛ مورد اتهام بوده اند.

 و گرنه چه جاي سوظن است درآن مواردي كه امكان كسب يقين ، به راحتي ممكن است؟!!

البته كساني كه محرك اين جريانند مي دانند كه موجي روان تر از احساسات جواناني كه حاضرند براي دفاع از عقايد خويش هرگونه رنجي را بر خود تحميل كنند؛ يافت نمي شود.

كتاب هاي دكتر ، نظراتشان در دو وبلاگي كه دارند و متن هاي ارساليشان به گروه قرآن دانشجو كه تمامي اعضا دريافت مي كنند و نقطه نظراتشان در تمامي سخنراني ها و گردهمايي ها و ... در دسترس است وبه روشني گواهي مي دهد كه ايشان داراي چه ديدگاهي هستند.

 خداوند در قرآن مي فر مايد " بگو پناه مي برم به خدا از... شر حسود، زماني كه حسادت مي ورزد" و خدا نيز بهتر مي داند كه اگر حسادت كسي بجنبد، واقعا جز آغوش الهي پناهي يافت نمي شود ... چرا كه انسان حسودي كه دست در دست شيطان ، حركت مي كند؛ به كمتر از نابودي ، رضايت نمي دهد.

 

دكتر عزيز!

من از تلاش مغرضانه و يا نا فهمي حسودان و بد دلان و متحجران تعجب نمي كنم بلكه از كساني كه در مسند قضاوتند در عجبم كه آيين داوري نياموخته اند!

به سهم خويش گواهي مي دهم كه از روز آشنايي با افكار دكتر نكونام گرامي و معزز، هرگز تلاشي از جانب ايشان در موارد سخيف اعلام شده نديدم و بلكه همت ايشان در جهت شفافيت و به انديشي نسل جوان است ...كه اگر قراراست به تكرارآنچه گذشتگان محترم شيعي دريافته اند بسنده كنيم؛ چه جاي پژوهش و دانش اندوزي!؟

به راستي همراه اين سوال برايم مطرح بوده است كه اين گونه زمزمه ها از چه كانوني و با چه انگيزه اي بر مي خيزد و هدفش چيست؟ من كه جز به حسادت ناشي از بخل و نفهمي و عجز ، به چيز ديگري نرسيدم.

خداوند همه ما را هدايت كند و انصاف و ديده بينا ببخشايد.

دكتر نكونام اگر صلاح بدانيد ميتوانيم به بالاترين مسئول دانشگاه ايميل بزنيم و اين گواهي ها را ضميمه كنيم و يا از اتهام زنندگان درخواست ارئه مدرك براي اثبات ادعايشان را داشته باشيم.

اميدوارم بخشي از هجمه عليه شما از كم كاري ما نبوده باشد.

خداوند شما را حفظ كند.

 

April 11

سلام عليكم

اينجانب... فارغ التحصيل كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث در حدود دو سال است كه از گروه استاد نكونام و از اعضاء گروه، پيامهايي دريافت مينمايم اما هيچ يك از اين پيامها القای مطالب الحادی و موهن و توهین به مقدسات نبوده وبرعكس، همه مطالب بسيار خوب و كاملا ديني و مطابق موازين شرع بوده است.اين ايميل رابه عنوان حمايت از ايشان ارسال نموده ام و به كساني كه پايه زندگي خود را بر دروغ و تهمت گذاشته اند هشدار ميدهم كه به عذاب دردناك خداوند گرفتار خواهند شد آنجاست كه هيچ فريادرسي نخواهيد داشت و به كيفر گناه خود خواهيد رسيد پس تا فرصت باقيست دست از دروغگويي برداريد و توبه كنيد تا شايد آمرزيده شويد.

والسلام التماس دعا

11 April

 

به نام خدا

با سلام و درود؛ استاد این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که چنین اتهاماتی اساسی ندارد؛ و با غرض ورزی همراه است؛ خاطرم هست زمانی هم که ایمیلهایی را برای مطالعه به گروه ارسال می کردید از دانشجویان خود حضورا می خواستید که جواب بدهند با مراجعه به سایتهایی که به این شبهات پاسخ داده اند؛ استاد اگر چه که این تأکیدهای شما علاوه بر این که از گروه می خواستید مطالعه کنند را آنان نبوده اند که ببینند؛ اما خدا بر آن واقف است و همچنین ما دانشجویان می دانیم. در عین حال شما مطالب بسیاری در رابطه با أئمه نوشته اید؛ در نزد خود متحیرم که چه خبر است! چه شده؟! چون من که دانشجوی شما هستم شاهد بوده ام که هر گاه سخن از أئمه علیهم السلام می شده، شما مرا برای دست یابی به حل مشکلات و تقرب به خداوند در بحث هایتان مأکدانه به توسل جستن به حضرت رضا علیه السلام توجه می دادید؛ حال چگونه ممکن است که چنین اتهاماتی درباره ی شما بتواند مصداقی یابد؟

و به قول دوستمان امیدواریم که بخشی از هجمه ی علیه شما متوجه کم کاری ما نبوده باشد و یا اگر بوده جبران شود.ـ

 

به امید یگانه خالق هستی

اللهم صل علی محمد و آل محمد

 

April 11

به نام خدا وباسلام خدمت اعضای محترم گروه قرآن دانشچو

بنده به عنوان یکی از اعضای این گروه ازمطالبی که استاد نکونام هم در این گروه مطرح کردند هم در موقیت های دیگر بیان داشته اند خیلی استفاده کردم خصوصادر زمینه موضوعات ویا نگارش پایان نامه وروش تحقیق وپژوهش ومقاله نویسی که مهمترین چیزبرای یک دانشجو است لازم به ذکر است که هرکسی نظرات استاد نکونام را به طور کامل مطالعه کند هرگز دچار کج فهمی نمی شود مطرح کردن چنین سخنانی راجع به استاد نکونام واقعا جای تاسف دارد ،بنده به سهم خود چنین سخنانی را کاملا رد می کنم .

یکی ازاعضای گروه قرآن دانشجو

 

April 11

سلام

با سلام خدمت استاد محترم وقت به خیر، جدا وقتی حرف هایی که راجع به شما مطرح می کنند رو می شنوم حالم بد میشه؛ اما شما استوار و محکم باشید. وقتی شماتو هر کاری از خدا کمک خواستید، مطمئن باشید خدا شما رو یاری می کنه. انشاء الله همه مشکلات شما حل بشه .

 

April 11

به نام خدا

سلام

گروه قرآن دانشجو گروهی علمی است که افرادی با سطح علمی کارشناس ارشد و دکتری در رشته های اسلامی خصوصا علوم قرآن و حدیث درآن فعالیت دارند و به نظر نمیرسد اگر در این سطح علمی، سوال یا شبهه ای مطرح شود موجب بحران فکری شود.

در هر حال همه افراد را به روزی توجه میدهم که یوم تبلی السرائر است.

از شواهد اخروی بترسیم و در سخن گفتن و قضاوت درباره دیگران بیشتر دقت کنیم این آنچیزی است که قران و حدیث به ما می آموزد.

 

April 11

باسلام و احترام

من که در حدود 2 ماهی است با این گروه اشنا شده ام چنین مطالب و سخنانی را در مورد استاد رد می کنم.

عضو کوچک قران دانشجو

April 11

باسلام و احترام

من که در حدود چند ماهی است با این گروه اشنا شده ام چنین مطالب و سخنانی را در مورد استاد رد میکنم. چرا که حقیر قبل از پیوستن به گروه کتب و مبانی ایشان را پیگیری می کردم و چیزی جز دلسوزی و ارتقای علمی و معنوی دانشجویان نه چیزی از ایشان شنیده و نه دیده ام.

عضو قران دانشجو

April 11

 

سلام

من 2سال دانشجوی استاد بودم؛ ولی همچین چیزی که سبب ضعف و توهین باش رو نشنیدم جز اینکه با معرفی کتاب و صحبتاشون من یکی رو بیشتر بردن تو وادی عرفان. کمال تشکر رو از ایشان دارم.

 

April 11

 

با سلام به استاد گرامي بنده كارش را تحسين مي نمايم.

 

April 11

به نام خدای آگاه به ضمایر و عادل

بالله و تالله که اینجانب ... از اعضای گروه قرآن دانشجو و با کمال افتخار از شاگردان استاد نکونام تاکنون هیچ گونه اهانتی از ایشان نسبت به هیچ یک از موارد یاد شده ندیده و نشنیده ام و معتقدم ایشان از معدود استادان شاگردپرورند که زمینه اندیشه ورزی را برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی فراهم می کنند.

ایشان همواره نظرات خود را با احترام به طرف مقابل و صرفاً در فضایی علمی مطرح کرده اند که هیچ عاقلی آن را مذموم نمی داند.

به امید آن که مخالفان عینک انصاف را به چشم بزنند و به یاد داشته باشند در روزی که چندان هم دور نیست، خداوند احکم الحاکمین است.

با احترام- شاگرد استاد

April 11

به نام خدا

با سلام

اینجانب علاوه بر مطالعه مقالات و کتب استاد و نیز حضور در کلاس ها ی دکتر نکونام از آنجایی که راهنمایی پایان نامه ام به عهده ی ایشان بود با اطمینان می توانم بگویم کسانی که چنین حرف هایی می زنند نه تنها از ارا و نظرات استاد مطلع نیستند بلکه بر خلاف صریح قرآن به گمان ها و شایعات پرداخته و روش عقلا که همان " یستمعون القول و یتبعون احسنه ...." باشد را فراموش کرده اند.

می توانم صادقانه بگویم که در تمام طول تحصیلم اگر بخواهم نتیجه و ثمره ای را در نظر بگیرم قدرت تحلیل و توان و انگیزه پژوهشی بوده است که آن را مدیون استاد هستم و این فقط در زمینه علمی است در حالی که نه فقط بنده بلکه خیلی از دوستان معترفند که سخنان و مطالب ایشان به لحاظ اخلاقی و ایمانی نیز بسیار در زندگیشان موثر بوده است.

برای همین همیشه دعاگوی ایشان خواهم بود و امیدوارم خداوند ایشان را از دست بددلان و کج اندیشان حفظ کند و این افراد نیز روش عقلا بپیمایند تا نزد دادگاه حق تعالی شرمگین نشوند.

از خدا می خواهم که بر موفقیت ها و توفیقاتشان بیفزاید که براستی خداوند برای بنده اش کافی است.

 

April 11

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ، أَفْواجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً

با نام خدا و با سلام خدمت اعضای محترم قرآن دانشجو

 

اینجانب ... دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تفسیر و علوم قرآنی هستم.بنده دانشجوی آقای دکتر نکونام بوده ام و هستم و اگر قبول فرمایند در راه کسب علم و معرفت، دانشجوی ایشان خواهم ماند. بنده تا کنون چنین توهین هایی را که به ایشان نسبت داده اند را ندیده ام و به صراحت این اتهام را رد می کنم بلکه همیشه شاهد بوده ام که استاد با سخنانی نرم بر یاد مرگ و قیامت و عبادت خداوند و احادیث أئمه را برای درس آموزی ما تأکید داشته اند ناگفته نماند این مطالب در وبلاگهای ایشان نیز هست.

 

April 11

سلام

ایمیلتون را که دیدیم خیلی ناراحت شدیم. واقعا این حرفها و تهمت ها از کجا نشات می گیرد و ادله انها چیست؟ مگر غیر از این گروه قران دانشجو گروه دیگری هم با این نام هست؟ واقعا جای بسی تعجب هست. من به عنوان یکی از اعضای قرآن دانشجو چنین ادعاهایی را تکذیب می کنم.

 

April 12

با سلام

 بنده به عنوان یکی از اعضای گروه شهادت میدهم که درطی این7ماه که عضو گروه بودم هیچ گونه پیامی خلاف اعتقاداتم دریافت نکردم

 

April 12

 با سلام

بنده نیز به مراتب از آنهایی که چنین اتهاماتی وارد کردند گله مندم و تقاضا دارم که چنین اتهامات علمی را با برگزاری میزگردهای علمی حل کنند. با تشکر

 

April 12

سلام بنده از شاگردان قدیم استاد هستم و در حال حاضر دانشجوی ارشد پردیس قم هستم این اتهامات را نسبت به استاد رد میکنم و متاسفم برای کسانی که هنوز استاد را بعد از این همه مدت نشناخته اند مخصوصا همکاران ایشان .امیدوارم عینک بدبینی ،اتهام ، و حسادت را از دیده ی خود بردارند وبا دقت نظر در احوالات و آثار ایشان واز راه علمی و منطقی حقانیت ایشان را ثابت کنند نه با زود قضاوت کردن و اتهام زدن.

 

April 12

باسلام و احترام

اگر شهادت ما را در پیشگاه نازک اندیشان ارجی باشد، نه تنها ساحت روح لطیف و زوایای زندگی ایشان را تا آن جا که کاویده و شناخته ام، از این گونه زنگارها و پندارها پیراسته یافته ام بل نیک خواهی، کوشایی و دردمندی شان را ستوده ام. خدای مهربان از لغزش هایم درگذرد و در روز بازپسین با دیده بخشایش و دریای بی کرانه رحمتش به کردار هایمان بنگرد. ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا. ربنا انک رؤف رحیم. آنچه نگاشتم از آن رو است که پوشاندن شهادت در آموزه قرآن کریم سخت نکوهیده است و مایه کیفر کردار در آخرت و دوری از رحمت حضرت حق است. ورنه هر انسانی خطاکار و قابل انتقاد می تواند بود. کل ابن آدم خطائون و خیرالخطایین التوابون و امام معصوم حضرت صادق(ع) فرموده باشد: احب اخوانی الی من اهدی الی عیوبی.

 

دیگر آن که در آخرین سفارش سرور آزادگان به حضرت سجاد (علیهما السلام) آمده است: بپرهیز از ستم به بنده ای که جز خدا یاری گری ندارد. با پوزش از گرفتن وقت گرانبهای دوستان..

 

April 12

 به نام خدا و با سلام خدمت اعضای محترم گروه

اتهامات و افترائاتی که به دکتر نسبت داده شده مدت زیادی است که تنها و تنها مشاهده می شود و متاسفانه به دلایل مختلف از جمله بی تفاوتی ما نسبت به حق ایشان (البته جز عده معدودی)، این اتهامات روز به روز نسبت به ایشان بیشتر شده است. با وجود بیداری بسیار دیرهنگام گروه، ولی بنده به سهم خود به عنوان عضو کوچک گروه از همه دوستان به دلیل توجه شان تشکر می کنم. امیدواریم خواسته گروه به مسئولان امر رسانده شود

 

April 12

با سلام

من تمامی مطالبی رو که برام ارسال شده دارم و خیلی استفاده کردم و تا حالا به موردی برنخوردم که ادعای آنها را تصدیق کند .قطعا برای این اتهام دلیلی دارند . در غیر این صورت فکر کنم همه می دانند که تهمت زدن چه گناه نا بخشودنی است .

استاد همه ما برای شما دعا می کنیم وصراحتا به همه می گیم ما جز شاگردی مکتب الهی و قرآن از شما درس نیاموختیم.

استاد گرامی خداوند هر که را بخواهد عزت می دهد و هر که را بخواهد ذلت .می دونم که از دست جهالت برخی خیلی ناراحت هستید. اما بدونید از درد دل آقا امیر المومنین سخت تر نیست چرا که به آن بزرگوار هم خیلی تهمت ها زدند .امیدوارم که استاد ارجمند ما همچنان مصمم در این راه ما رو از راهنمایی های بی دریغشان بی نصیب نفرمایند .

دعای خیر ما بدرقه نیت خیر و الهی شما

من الله توفیق شاگرد کوچک این مکتب قرآن

 

April 12

با سلام و احترام به همه اعضای گروه قرآنی

من افتخار شاگردی دکتر نکونام را در دانشگاه نداشتم ولی از کمک های ایشان در پایان نامه استفاده کردم و به مدت بیش از سه سال است که مطالب وبلاگ مدهامتان و عشق الهی را دنبال می کنم و به هیچ موردی اتهاماتی که ذکر شده برخورد نکرده ام.

دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب قم

 

April 12

عرض سلام و ادب

واضح و مبرهن است که این صحبت ها تهمتهایی اند که متأسفانه تازگی ندارند، حال که پلی ارتباطی و دائمی برای پاسخگویی به مسائل علوم قرآنی دانشجویان این رشته درست شده، چرا بعضی ها به بهانه های مختلف سعی در تخریب آن دارند؟!!!! بنده خود به عنوان عضوی کوچک، شاهد تولد این گروه در کلاس روش تحقیق استاد بوده ام که به نیت رفع مشکلات دانشجویان علوم و تفسیر قرآن تشکیل شد و گروهی صرفا علمی است. به هر حال جای تأسف دارد که مخالفان هر روز جسارت بیشتری نموده تا آن جا که برای تخریب دکتر نکونام حاضرند هر تهمتی را به ایشان وارد سازند. ولی مثل معروف را همه می دانیم: هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.

 

 

April 12

با سلام م. ص. هستم کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث از دانشگاه رازی

1- بسیار واضح است که دگر اندیشی علمی با معاندت یکی نیست و برای منکر آن بسیار متاسفم

2- بنده با ایمیل های گروه قرآ دانشجو و وبلاگ (مدهامتان )آشنا هستم وتا کنون چیزی دال بر افتراء گویندگان این سخنان مشاهده نکرده ام

 3- بحث علمی باید بر اساس منابع معتبر دینی و عقل سلیم باشد و در محیطی دانشگاهی و با روشی علمی انجام گیرد.(نه غوغا سالاری و غرض ورزی و پیش داوری و تحریک احساسات پاک عموم مردمی که با این مباحث جدی و اختلافات تاریخی آن آشنا نیستند)

 

April 13

با سلام

قبل از بیان مطالب خود به علت اینکه عرب زبان هستم شاید در نوشتن وانتقال مطالب خوب پیش نروم از اعضای محترم گروه از بابت این امر عذرخواهی می کنم.

درخواست شهادت کرده بودند؛ ولی من برای شهادت دادن نیامدم به قول استاد دکتر نجفی وظیفه است و باید بیان شود؛ ولی من برای این نیامدم برای گله از استاد عزیز دکتر نکونام آمدم.

بارها از نحوه برخورد شما به خاطر تهمتهایی که متوجه حضرتعالی می شود، ناراحت شدم ولی چیزی به زبان نیاوردم و نگفتم الان هم مرا بخاطر بی ادبی و بی احترامی که ممکن است، متوجه شما استاد عزیز شود مرا ببخشید و می دانم حلال می کنید.

نمی دانم می دانید یا نه نمی دانم شنیده اید استاد یا نه؟

در ایران عزیزمان از جنوب ان بگویم از آنجایی که خود شاهد وقایع و حوادث آن بودم. من شنیده ام در شمال به تبلیغ بهاییت و در مرکز ایران با تبلیغ مسیحیت مواجه هستیم و شاید شما و بقیه اعضا هم شنیده باشید.

ولی من امروز و اینجا نمی خواهم از شنیده ها بگویم از دیده ها می خواهم بگویم

نام شهر را به علت حساس بودن قضیه نمی برم فقط بگویم، اینجا نفوذ وهابی ها هست. نمی دانم می دانید یا نه استاد؛ ولی بگذار بگویم چگونه رواج برنامه هایی از طریق اینترنت و ماهواره و موبایل اینجا زیاد با رایانه و لپ تاپ درگیر نیستند/ می ماند اینترنت موبایل و ماهواره

1: رواج برنامه های رایگان نرم افزاری موبایل از اواکس و نیمبوز و... تابرسد به ( ویبر) که تلفن رایگان را راه انداخته و امکانات دیگری که دارد.

 2: ماهواره و پخش فیلمهای ترکیه به زبان عربی از شبکه های خاص با زمان بندی مناسب.

اینها قسمت کوچکی از فعالیتهای آنهاست بماند مطالب دیگر تا موقع مناسب.

حال نتایج و دستاوردها ی انان را می گویم. دستاوردهایی که با رواج و ابزار فوق به دنبال آن بوده اند و تا الان موفق شده اند.

 نمی دانم شاید می دانید؛ ولی من باز می گویم.

آمار بالای سقط جنین دانش آموزان راهنمایی و گاهی پنجم ابتدایی در این مناطق

تجاوز محارم به دختران دانش آموز ( پدر به دختر خود و دایی یا عمو با خواهر زاده خود.

وارد مسائل دیگر نمی شوم.

یک نمونه با بررسی کامل قضیه را به شما می گویم تا ببینید فاجعه در چه حد است.

 

گروهی از وهابی ها که با هزینه زیاد برای تبلیغ و مسموم کردن افکار شیعه و به همین نیت وارد این مناطق شدند.

شاید گفتن بعضی مسائل از نظر امنیتی درست نباشد والا بیشتر از اینها را می گفتم.

نمونه دردناک یک دانش آموز جنوبی را بگویم استاد.

گریه می کرد و درسش در حد 17 بود. روزی شاهد افت شدید تحصیلی او شدیم خانواده اش را خواستیم. با گریه گفت نمی تواند خانواده اش را بیاورد؛ چرا که پدر معتاد و مادر هم معتاد عموهایش به خاطر قتل فراری. گفت چند تا دایی دارد؛ ولی وقتی به خانه شان می آیند به خاطر ترس از اذیت و آزار جنسی دایی هایشان از خونه بیرون می روند.

یا یک دانش اموز دیگر از آزار برادرش می گفت پیگیر قضیه که شدیم متوجه شدیم درگیر گروه وهابیها شده است.

شاید این نمونه داستان های واقعی را در جای جای ایران عزیزمان شما شنیده اید و تکراری است.

علت و سبب ان راهم همه می دانند ماهواره و موبایل و اینترنت

بیشترین استفاده دشمن از همین سه چیز است.

رواج و فروش وسایل جنسی مردان و زنان همچنین لباسهای زیر زنانه شارژی که توسط دشمن فقط و فقط از طریق کشور ایتالیا انجام می گرفت می دانید با چه هدفی؟

وقتی ازدواج در ایران یا دیگر کشورهای اسلامی سخت انجام می گیرد و مشکلاتی هم سر راه هست با فروش و رواج چنین وسایلی دیگر جوانان لازم نیست به فکر ازدواج باشند انهم از طریق شرعی

با این وسایل خود را ....

باز بگویم

این وسایل چندی قبل از طریق دبی به فروش می رسید و کاملا کشورهای عربی را درگیر خود کرد؛ ولی پنهانی دیگر شهرهای جنوبی ایران عزیز خیلی راحت می توانستند این وسایل را تهیه کنند.

در کجا و چه گروهی و چه نهادی این خطر را گوشزد کرد؟ چه کسی به مقابله برخاست؟

چندی قبل یکی از علمای اهل سنت عربستان فریادش بلند شد که این وسایل باید برداشته شوند که داریم از حیوان هم بدتر می شویم.

حال قسمتی از حادثه ها را گفتم و شما هم شاید برایتان تکراری باشد.

علت و سبب اکثر این حادثه ها همان موبایل و درگیر شدن مردم با فساد و استفاده نابجا از اینترنت و ماهواره و...

بگذار ساده بگویم استاد

در برابر برنامه های چت موبایل و نرم افزارهای نصبی رایگان اینترنتی که امکانات خوبی هم دارند، ما در مقابل چه داریم برای دفاع و عرضه کردن؟؟؟

در مقابل گروه های اینترنتی علمی و مباحثه ای اهل سنت و وهابیها ما چه داریم برای دفاع و عرضه کردن؟؟؟

در مقابل روش های تبلیغی وهابیها که با استفاده از ابزارهای خوب و به روز استفاده می شود ما چه داریم برای دفاع و عرضه کردن؟؟؟

شاید جوابی داشته باشید؛ ولی اگر جواب را گفتید که ما چه داریم آدرس بدهید که من سریع اقدام کنم می گذارم به حساب بی اطلاعی و کم کاری خودم که راهی ندیدم.

این همه مسائل ولی بی انصافی نمی کنم استاد ما یک چیز داریم می گویم، در مقابل سایت های مباحثه ای و علمی دانشگاه ام القری و الازهر مصر و دانشکده علوم قرانی مدینه منوره و مکه

قمستی از فعالیت اساتید آنجا را بگویم بد نیست:

 

1: اساتید آنجا ارتباط با دانشجویان خود را فقط محدود به اینترنت و چت نکردند. سامانه پیامک رسانی هم دارند به این نحو که اگر دانشجویی در راستای مباحثه با فرقه شیعه یا فرق دیگر دچار مشکلی شد شماره همراه طرف را در اختیار شبکه قرار می دهد و سیلی از مباحث علمی به صورت پیامک به طرف داده می شود.

2: برنامه ماهواره ای خاص ان دانشکده در 24 ساعت شبانه روزی فعال و اساتید از طریق تلویزیون پاسخگوی سئوالات دانشجویان هستند.

3: حال شاید دانشجویی وقت تلویزیون ندارد یا در سفر است و دسترسی به رایانه را ندارد، باز چاره ای برای او اندیشیده اند با نصب برنامه ساده و کم حجم و رایگان بر روی موبایل وارد برنامه چت اساتید می شود و سئوال خود را می پرسد که هزینه اش از تماس تلفنی و پیامکی هم ارزانتر است.

حال در مقابل این همه ما چه داریم برای عرضه کردن؟؟

چند تا از دانشگاه ها و حوزه ها و دانشکده ها اینگونه عمل کرده اند ؟؟

برای مشورت پایان نامه چند تا از اساتید گرامی مسلط به اینترنت و برنامه های افیس و راههای مقابله با هرز نامه ها و...هستند؟؟؟

حال یک گروهی پیدا شده است به نام قران دانشجو و سایتی به نام مدهامتان و وبلاگی به نام عشق الهی.

مدهامتان را در مقابل ان چندین سایت های تفسیر نت و الحدیث نت می گذاریم که کاری است خوب؛ ولی باز جای کار دارد.

عشق الهی را هم می گذاریم در مقابل ان سایت های مستهجن که راهی باشد برای پیش گرفتن عفاف در جوانان قبل از ازدواج راهی باشد برای بیان الهی بودن عشق و سمت و سو دادن به این علاقه ها و کنترل کردن آنها.

گروه قران دانشجو را هم در مقابل ان گروه های صدتایی وهابیها و اهل سنت که هر روز با طرح شبهه هایی جدید و ظریف با نام فرهنگ سازی شیعه مشغول کارند.

حال مسئول محترم این گروه و سایت و وبلاگ در چه حالی است؟ گروه در چه حالی است؟

استاد عزیز خود شاهد بودید من و شما جز اولین کسانی بودیم که فعالیت خود را در گروه شروع کردیم. بارها از بی انصافی گروهی که شما را متهم کردند با من گفتید و گفتید.

خدا رو شکر توفیق گوش شنوا شدن برا دردهای استاد عزیزم نصیب من شد.

ولی استاد زمان این نیست که سعه صدر خود را از دست دهید. زمان ان نیست که گاه گاهی از گروه کنار بکشید و فعالیت های خود را به خاطر عده ای که کارشان تهمت زدن است، متوقف کنید. زمان آن نیست که در گروه این مسائل بحث شود. یک در صد احتمال دهید برای رصد وارد این گروه شوند چه می شود؟ شاید کتمان این مسائل راه حل مناسبی نیست؛ ولی بیان آنها هم بخصوص با نام قران دانشجو وبا رویکردی که این گروه دنبال می کند درست نیست. بیش از این از این مسائل پیش و پا افتاده سخن گفت.

استاد زمان توقف نیست. زمان بی صبری نیست. من خوب می دانم و اطلاع دارم از آن دو سه نفری که در گروه هستند و قصد تخریب دارند. استاد گرامی این شهادت دادن های اعضا و امضاهایی که مسئولین پای برائت شما می دهند، هیچ وقت دهان آنها را نخواهد بست و همچنان به تهمتهایشان ادامه خواهند داد.

تاریخ پر است از چنین برخوردهایی شما برتر از آیت الله سید علی قاضی (ره) که نیستید. وقتی کلاس درس ایشان را سنگ باران می کنند به بهانه ....

امروز با زبان و شاید فردا با روش های دیگر قصد ضربه زدن را داشته باشند به جای ناراحتی و بحث کردن با این افراد و جا زدن ها با قدرت تمام با همان رویکرد همیشگی تان وبا توکل بخدا مسیر گروه را که همان بیان شبهه هاست ادامه دهید که

 

لا اقل گروهی از بین رشته های علمی خود داشته باشیم که دانشجویانش بتوانند بهترین استفاده را از این گروه داشته باشند.

من فعالیتها و تولید نرم افزاهای علمی ایران عزیزمان را نادیده نگرفتم و نخواهم گرفت ولی حق را می گویم دشمن بهتر از ما کار کرده وهابیها در تبلیغ و بیان شبهه ها روش های به روز تری را ارائه کرده است.

شاید ساده باشند و تکراری ولی حرف من ابزار و روشهای آنان است در بین گروه های اینترنتی، گروه های علمی که در اینترنت فعال باشند کم است.

متاسفانه ادب علوی و شیعی در بیان مباحث ما کم رنگ شده است. هنوز عده ای از ما مشغول توهین و سب به عایشه و خلفا هستیم؛ درحالی که مولای ما علی بن ابی طالب فرمود: اکره ان تکونوا من السبابین. به آن گروهی که با سب و توهین با مردم برخورد می کردند، امام فرمودند: خوش ندارم که با توهین دلایل خودرا بیان کنید.

منطق علوی منطق توهین و سب نیست. خدا رو شکر دلایل ما کاملاً منطقی است و آنها از همین منطق ما فراری اند.

و گروهی لعن را با فحش و ناسزا مخلوط کرده و در گروه بیان نمودند.

اکنون بحث از وحدت اسلامی است نه غیر از آن.

ااکنون دیگر استاد گرامی وقت آن نیست که وقت گرانبهای خود را سلامتی و فکر و روان خود را درگیر این مباحث تکراری و همیشگی کنید با توکل بخدا ادامه دهید و توجهی به این تهمتها نداشته باشید.

فی حفظ الرحمن

ودمتم سالمین

 April 14

استاد عزیزدکتر نکونام

محتوای کارهای شما در سایتهای مختلف گویای افکار وعقاید شماست و در این شکی نیست.

باید در افکار وعقاید کسانی شک کرد که گوش به مدارک ناقص و توهین و تهمتهای کسانی دل سپردند که هنوز مفهوم دین و شریعت را نمی دانند و تشخیص نمی دهند

گرچه با بعضی نظریات شما کاملا مخالفم؛ ولی کفری که بعضی دنبال اثبات آن هستند تا کنون مشاهده نکردم.

من به یقین می دانم که کسی که به خاطر خدا گام بردارد خدا خود امور او را به عهده می گیرد

در هر صورت اگر کار به جایی رسید که انفصال از خدمت برای شما در نظر گرفته شود، از همین ابزار اینترنت و گروههای اینترنتی اقدام به دفاع خواهم کرد طبق وظیفه

یکی از دلایل برائت شما را همراه دارم لازم بود آن را ارئه خواهم کرد و آن نظریات شما در موضوع علوم قرآنی است که خود با ترجمه در سایتهای اهل سنت و وهابیها منتشر کردم که همه آنها به مخالفت برخاستند. اگر موافق نظریات انها بود، اینهمه مخالفت انجام نمی گرفت و دلایل دیگر.

بگذار سادگی شما را نادیده بگیرند. بگذار اهداف مقدس شما را نادیده بگیرند. بگذار تلاش شما در ترویج علم اهل بیت را نادیده بگیرند.

در آخر همه آنها مجبور به سکوت خواهند شد.

ولی هرچه شد فعالیت در این گروه و سایتهای خود را متوقف نکنید.

دمتم بحفظ الله و رعایته

April 14

با سلام

 

من دانشجوی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث در دانشکده الهیات دانشگاه تهران هستم و متاسفانه افتخار شاگردی استاد رو نداشتم؛ اما از وقتی عضو گروه شدم، از مطالب ارزشمند و راهنمایی های دکتر نکونام بهره بردم.

از اینکه چنین تهمت هایی به ایشان زده اند، بسیار ناراحت شدم و از خداوند منان خواستارم هرچه زودتر حقیقت را آشکار نماید.

وَ آخِرُ دَعوانا أَن الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العَالَمینَ

April 14

ان الله مع الصابرین

و من یکسب خطیئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا (آیه 112سوره مباركه نساء)

سلام علیکم، من تا بحال چنین مواردی مشاهده نکرده ام و به نوبه خودم از طرف این افراد کوته نگر از شما استاد بزرگوار عذرخواهی میکنم. استاد خودتونو ناراحت نکنید.

 به قول شاعر: چون قافیه تنگ آید / شاعر به جفنگ آید

 

April 14

به نام خدا

بنده هم مثل سایر دوستان تایید می کنم که سخنان و نظرات استاد نکونام هیچ گونه انحراف فکری و عقیدتی در دانشجویان ایجاد نکرده، بلکه موجبات اندیشه ورزی دانش پژوهان را فراهم کرده. در طول مدتی که افتخار شاگردی این استاد گرانقدر را داشتم، جز اخلاق نیکو و سخنان سنجیده و مستدل و منطقی از ایشون ندیدم و نشنیدم. ان شاء الله خداوند این توفیق رو به همه ی اساتید گرانقدر دانشگاه ها و دانشجویان بدهد که همانند استاد نکونام رفتار نیکو و حسنه را سرلوحه ی کارشون قرار بدن. چیزی که معصومین علیهم السلام فراوان به آن سفارش کردند.

 

April 14

با سلام

بنده ک. ز. از دانشجویان چند سال قبل استاد هستم.

آن چه که من از استاد در دانشگاه و محیط مجازی دیدم سلامت نفس و تلاش برای دستیابی به حقیقت بود. روشن است که بجز ائمه علیهم السلام دیگران از خطا مصون نیستند؛ اما نهایت بی انصافی است که یک انسان مؤمن که حق استادی نیز بر گردن بسیاری از ماها دارد را به جهت این که برخلاف سلیقه درست یا غلط ما سخن می گوید، مورد شدیدترین تهمت ها قرار دهیم.

آیا با جمود و رکون می توان از فرهنگ ناب علوی دفاع کرد؟ مدعیان ولایت را ارجاع به فرمایشات ده سال پیش مقام معظم رهبری می دهم که ایشان در آغاز درس خارج فقه فرمودند (نقل بمضمون): " راه تکفیر مسیر درستی نیست. آقایان علما توجه داشته باشند که راه دفاع از دین مجاهده علمی و تبیین صحیح است. باید به قلب شبهات زد. نه تنها به شبهه ها پاسخ مستدل بدهید؛ بلکه بر روی زمینه های وقوع شبهه نیز کار کنید و راه وقوع آنها را ببندید......" الخ

بنده برای دوری گروه از آسیب ها چند پیشنهاد دارم:

1- از مطلق انگاری افراد حتی استاد نکونام نهایت احتراز را داشته باشید.

2- برای خروج از مظان اتهام پیشنهاد می کنم، جناب استاد از چندین استاد صاحب نظر دیگر نیز دعوت کنید تا به گروه وارد و بحث را از حالت تک محوری خارج کنند. این قصیه زمینه را برای تعالی بیشتر گروه و انتخاب صحیح تر نیز آماده می کند.

برای جناب استاد و خانواده محترمشان سلامت و حیات طیبه آرزو می کنم.

 

 

April 14

بسمه تعالي

اينجانب به عنوان يكي از دانشجويان استاد گرانقدر دكتر نكونام كه افتخار داشته ام كه راهنمايي پايان نامه ام با ايشان باشد، تأكيد مي كنم كه آنچه از استاد در كلاس هاي درس و چه در مطالب نوشته شده در وبلاگ ها و كتاب ها و چه در راهنمايي پايان نامه ام، آموخته ام نه تنها گمراه كننده نبوده است بلكه هميشه خدا را شكر كرده ام و از اين كه تقدير باعث شد با اين دانشمند باتقوا آشنا شوم و از آموزه هاي قرآني و ديني و اخلاقي و معرفتي ايشان استفاده كنم، بسيار خوشحالم. البته از همان ابتدا متوجه شدم كه بدبيني هاي بدون دليل ناشي از تنگ نظري و جمود و جهالت عليه ايشان وجود دارد. چنانكه طرح بنده براي پايان نامه ام كه مربوط به موضوعي مي شد كه بسيار علاقه داشتم آن را به راهنمايي دكتر نكونام تحقيق كنم، علي رغم تصويب در گروه در دانشكده رد شد. البته بدون ارائه هيچ دليل و يا حتي وارد كردن اشكالي؛ از نظر آنان موضوع في نفسه خوب بود؛ اما نبايد به راهنمايي دكتر نكونام دفاع مي شد. بنده بر خلاف علاقه فراوان براي تحقيق در مورد موضوع كذايي و نيز پيشنهاد بزرگوارانه خود استاد براي ادامه آن با استادي ديگر، پس از سه ماه كار، موضوع ديگري را انتخاب كردم.

از همه دانشجويان آگاه كه گواهي بر خلاف بودن اتهامات به ايشان داده اند، تشكر مي كنم. همچنين تاييد استاد محترم دكتر نجفي نيز بسيار جاي تقدير دارد. خداوند حفظشان فرمايد.

دعا مي كنم كه هنوز براي بيدار شدن از خوابي كه خودشان را به آن زده اند، دير نشده باشد؛ كساني كه خواسته يا نخواسته با مخالفت با تحقيق و تفحص در دين و تعاليم معصومين، راه هدايت را مي بندند!

 

April 14

بسمه تعالي

سلام خدمت استاد گرامي، دكتر نكونام

با مشاهده نامه ها و پيام هاي اينترنتي دانشجويان شما كه بيشتر آنها در گروه قرآن دانشجو منتشر شده اند و نيز مطالعه مطالب نوشته شده در وبلاگهاي جنابعالي اينطور برداشت كرده ام كه بار ديگر عده اي قصد اعمال فشار ناشي از تنگ نظري ها و جهالت ها عليه شما را دارند؛ اما به دليل دوري مسافت و قطع ارتباط با دانشگاه، نمي دانم توسط چه فرد يا افرادي و به چه بهانه اي؟ صرف نظر از جزئيات تصميم گرفتم از حركت مناسب و به جاي دانشجويان در انعكاس نظر مثبت نسبت به شخص شما و شيوه تدريس در كلاس ها و نيز روش راهنمايي پايان نامه هاي شما، تشكر كنم.

بايد بگويم بنده به دليل تفاوت رشته كارشناسي با ارشد، در ابتدا علي رغم علاقه فراوان به تحقيق در باب قرآن، نسبت به اين رشته در دانشگاه نظر خوشبينانه اي نداشتم. اما قبولي در اين رشته را يك موهبت الهي قلمداد كردم و خواستم كه در راه رسيدن به معارف حق كمكم نمايد. پس از آشنايي با استادي چون شما و شركت در كلاس هاي واقعا جذاب و پربار از لحاظ علمي شما، بسيار خرسند و اميدوار شدم و اينگونه انديشيدم كه برخلاف تصور قبلي فضاي علمي خوبي در محيط دانشگاهها برقرار است و جو مناسبي براي استادان قوي و دانشمند جهت ارائه نظرات عالمانه و متفكرانه و چه بسا مخالف با نظرات مشهور در علوم مذهبي وجود دارد.

حال سخنم با مخالفان وجود چنين اساتيد و دانشجوياني آن هم در سطح تحصيلات عاليه و نيز وجود چنين فضاي آزادانه علمي و پژوهشي- كه احتمالا بيشتر از بنده با تاريخ دين پر افتخار اسلام آشنايي دارند،- اين است كه اگر آزادي فكري و علمي و ... حتي در فضاي علمي و دانشگاهي در زمان فعلي و نيز در كشور جمهوري اسلامي ايران كه مي توان آن را تنها

 

تجربه موفق حكومت اسلامي در طول تاريخ اسلام و در تمام جغرافياي سرزمين هاي اسلامي و علي الخصوص در شهر مقدس قم كه سعي داريم آن را مركز تشيع و چه بسا مركز پژوهش هاي اسلامي معرفي كنيم، وجود نداشته باشد، در كجا و چه زماني بايد چنين فرصتي ايجاد مي شده يا بايد در آينده بشود.چند قرن ديگر بايد بگذرد تا درك كنيم كه نبايد كسب معارف حقيقي دين را فداي خصومت هاي شخصي و كسب منافع شخصي و اجتماعي و علمي و سياسي و ... نمود. با توجه به اينكه اتفاقا رهبران و علما و مراجع ما چه در گذشته و چه حال موافقت و علاقه خود را براي ايجاد فضاي آزاد و با نشاط علمي و به دور از كم صبري ها و تهمت ها و اظهار نظرهاي عجولانه ابراز كرده اند.

در پايان خدا را شكر مي كنم براي آشنايي و بهره گيري علمي و معرفتي از يكي از استادان شجاع و دلسوز و محقق و خوش فكر، كه البته تعدادشان زياد نيست، اما وجودشان پربركت است. از خداوند مي خواهم كه بر سلامتي و شرح صدر شما بيفزايد و به حق حضرت معصومه(س) ياريتان كند كه همچون گذشته در برابر فشارهاي جاهلانه مقاومت كنيد و ما و شما را در عقايدمان ثابت قدم

بدارد.

التماس دعا. ايدكم الله

April 14

به نام خدا و باسلام

مطابق صحبت های بقیه اعضای گروه اینجانب نه در کلاس ها و نه در گروه قرآن دانشجو شاهد چنین صحبت هایی نبوده ام. اگر چنین صحبت هایی اتفاق افتاده باشد اولا باید مدعیان مستندات خود را بیاورند که قطعا نمیتوانند دوما اعضای گروه که حتی در برابر مسایلی مانند سیاسی شدن گروه حساسیت دارند و خود دغدغه دین دارند در صورت بروزاین صحبت ها اولین کسانی بودند که به آن واکنش نشان می دادند. امیدواریم گواهی اعضای گروه در رفع اتهامات مؤثر باشد.

 

April 15

باسلام و احترام

من در حدود 2 سال است با این گروه آشنا شده ام و چنین اتهامات و سخنانی را در مورد استاد نکونام رد می کنم.

عضو کوچک گروه قرآن دانشجو

April 15

هو الحکیم با سلام ، من از زمانی که افتخار شاگردی استاد و عضویت در این گروه را دارم، مطالبی با این مضامین را مشاهده نکرده ام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اللهم اهدنا الصراط المستقیم

 

April 15

به نام خدا

بنده به عنوان عضوی از این گروه که بیش از یک سال است از مطالب گروه و از محضر استاد دلسوز استفاده می کنم، چنین اتهاماتی را روا نمی دانم و همچنین مطالبی را از این استاد محترم دریافت نکرده ام.

با عرض پوزش از محضر استاد که دیر متوجه شدم .

 

April 16

استغفرالله ربي واتوب اليه

 

استاد با اينكه شاگردتون نبودم؛ ولي خدا را شاهد مي گيرم كه چنين مطالبي را نديده و نشنيده ام. يا علي

 

April 16

با سلام خدمت تمام اعضای گروه

اینجانب یکی از شاگردان استاد نکونام می باشم که حدود 2 سال است ایشان را می شناسم و از مطالبی که برای گروه قرآن دانشجو ارسال می کنند بسیار استفاده کرده ام. منتها چیزی مبنی بر تهمت های عنوان شده در ذیل را، در سخنان و گفته هایشان ندیده ام.

اگر هم در کنار نظرات ایشان در زمینه مسائل قرآنی، پاره ای از آن ها جای بحث و گفتگو دارد، باید به صورت منصفانه و علمی توسط اساتید و دانشجویان دیگر به نقد و بررسی گذاشته شود و مسائل به صورت روشن و شفاف مطرح شود و نتایج آن در مجله یا نشریه ای چاپ شود تا زمینه نظریه پردازی و پیشرفت علمی در چنین مسائلی فراهم شود؛ نه این که با استناد به سخنانی مبهم، احتمالی و غیر مستند در مورد کسی قضاوت شود. امیدوارم همه در جهت رسیدن به مصداق آیه ذیل قدم برداریم:

« وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين ‏» (عنکبوت، 69)

 

April 18

به نام خدا

با عرض سلام

و البته خسته نباشید ویژه خدمت استاد گرامی

بنده به هیچوجه چنین اتهاماتی را تایید نمی کنم. توهین به مقدسات؟؟ ابدا!

با تشکر

والسلام علی من اتبع الهدی

 

April 18

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَیْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ (15)

آنگاه كه از زبان یكدیگر (تهمت را) مى ‏گرفتید و آنچه را به آن علم نداشتید، دهان به دهان مى ‏گفتید و این را ساده و كوچك مى ‏پنداشتید، در حالى كه آن نزد خدا بزرگ است.

 

April 20

به نام خدا و با سلام

این حقیر مدت 7 سال است که با استاد آشنا شده و از نزدیک با تمام نظریات استاد آشنا هستم. واقعا جای بسی تأسف است که مدعی هستیم، بهترین دین را داریم و بهترین فرهنگ را و در عمل می خواهیم، سیره اهل بیت را پیاده کنیم؛ اما اگر کسی بخواهد نتایج مطالعات علمی خویش را بیان کند به توپش می بندیم. بله استاد نکونام خودش و شخصیتش خب برای همگان شناخته شده است. نکته قابل ذکر این که من نیز در دوران دانشجویی با بعضی دیدگاه های استاد مشکل داشتم و بعضی وقت ها ساعت ها در دفتر ایشان حضور یافته و با ایشان به مجادله می پرداختم. شاید برای افزایش دانش خودم. اما تمامی مطالب استاد دارای مستند علمی و روایی و بر مبنای مطالعه بوده و این نیز نگاه از زاویه ای دیگر به آن مطالب به حساب می آید و لذا یک توصیه به کسانی که می خواهند اتهام بزنند؟؟؟؟!!!!!! لطفاً قبل از اظهار اتهامات در رابطه با این مطالب و دیدگاه ها لختی به تبیین استاد گوش فرا داده، چه بسا قانع شوند.

والله عالم بحقایق الامور

 

April 22

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق

من هم به نوبه خود به عنوان عضوی کوچک از گروه بزرگ قرآن دانشجو باید اذعان کنم که هیچ یک از این اتهامات درست نمی باشد. این امر چنان واضح است که نیازی به شهادت بنده و امثال من نیست اصلا خود را درآن حد نمی دانم که در شأن این بزرگوار چیزی بنویسم که خدمات ایشان ارزنده و قابل تقدیر نیست. اما وظیفه حکم می کند بگویم که این گروه خیلی از مشکلات و معضلات دانشجویان را حل کرده و راه تفکر و اندیشه صحیح را پیش پای دانشجو نهاده و امکان تعامل و تضارب اندیشه ها را باز کرده است و جناب دکتر نکونام خالصانه و با سعه صدر به تمامی پرسش های دانشجویان پاسخ گفته و هرگز نسبت به سولات و مشکلات دانشجویان بی تفاوت نبوده است و این امر شایسته تقدیر است نه تنبیه!! البته استاد بزرگوار نیازی به تعریف ما ندارند و اجرشان با خداوند متعال است و خدا گواه بر اعمال همه ما بندگان است. صبر و سعه صدر ایشان در برابر این همه فشار قابل تقدیر است و البته این امر هم به دلیل ارتباط معنوی و قوی است که با پروردگار متعال دارند. ما از خداوند منان خواهانیم که عمری طولانی، باعزت و سلامتی به ایشان عطا فرماید. آرزوی ما سربلندی ایشان است.

و من الله التوفیق

April 24

بسم رب الشهداء و الصدیقین

با سلام و احترام حضور پرخیر و برکت استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر نکونام و اعضای محترم گروه

«تا توانی به جهان خدمت مخلوقان کن؛ به دمی؛ یا درمی؛ یا قلمی؛ یا قدمی.» هشدار به همه کسانی که کورکورانه در مورد دیگران به قضاوت نشسته اند و غافلند از یوم الحساب... میگن «هست» را اگر پاس نداری می شود « بود»، پس بیایید به جای این قضاوت های نادرست نعمت وجود این استاد بزگوار را پاس بداریم، چراکه بسیار دشوار است که «هست هایمان» روزی «بود» شوند. خدایا، توفیقات استاد بزگوارمان را روزافزون فرما. و ما را از نعمت حضورشان بهره مندتر نما. با تقدیم احترام

 

April 27

با سلام اینجانب ز. م. به علاوه بر گذراندن 6 واحد درسی با جناب دکتر نکونام پایان نامه خویش را نیز با راهنمایی های ایشان نوشته و باید اعتراف کنم که ایشان پدرانه و با دلسوزی فراوان در روند نگارش مرا راهنمایی نمودند که من در طول این تحصیلاتم در همه مقاطع حوزه و دانشگاه چنین استاد دلسوزی ندیدم و در طول این مدت رفتار خلاف ادب و منافی اعتقادات شیعه که تحمیلی بر شاگردان باشد ندیدم.

مسلم است که ابراز نظریات متفاوت مفسران در کلاس درس تحصیلات تکمیلی لازمه پیشرفت علمی دانش جویان می باشد و ایشان از هر جهت مورد تایید می باشند و من به داشتن چنین استاد مومن و متعهد و انقلابی در دوران تحصیل خدا را سپاس می گویم.

نوشته شده در تاريخ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ توسط جعفر نکونام |

چندي پيش يك دانشجوي دختر ايراني كه در يكي از كشورهاي خارجي تحصيل مي‌كند، با من از طريق وبلاگم به طور گذري آشنا شد و باب گفتگو را با من از طريق ايميل گشود. من قصد دارم طي چند پست برخي از مهم‌ترين گفتگوهايي را كه ميان من و او روي داده است، البته با كمي دخل و تصرف و بدون نام و نشان در وبلاگ بياورم تا شايد براي ديگران سودمند باشد.

شايان ذكر است كه نامبرده از خانواده‌اي مسلمان، اما غير مذهبي است و تحصيلاتش را تا ليسانس در ايران گذرانده و فوق ليسانسش را به جهت رد شدنش در گزينش سازمان سنجش ناگزير شده است، در يكي از كشورهاي غربي بگذراند.

وي در يكي از نامه‌هايش اعتقادش را نسبت به مذهب اسلام گزارش داده است كه من نخست اصل آن را در اين پست مي‌آورم و پاسخ‌هايي را كه من به آن داده‌ام، ان شاء الله در پست هاي بعدي مي‏آورم.

سلام

...اگر دوست داري بدوني که نظر شخصي من راجع به دين و مذهب چيه بايد بگم که من اصلا هيچ اعتقادي به دين اسلام ندارم و اون رو مايه خوشبختي نمي دونم حداقل براي خودم. البته اينو بگم که من نظرم رو به هيچ کس تحميل نکردم و براي کسي هم نسخه نپيچيدم. من هيچ اعتقادي به منصف بودن کسي به نام پيامبر ندارم، هيچ اعتقادي به دوازده امام اصلا ندارم و قرآن از نظر من يک کتاب کاملا تحريف شده هست.

من به خدا به عنوان يک نيروي برتر که حاضر بر کارها و رفتارهاي انسانها هست ايمان دارم ولي چيزي که يک عرب براي ما ايرانيها به ارمغان آورده رو هيچ وقت نمي پذيرم. از نظر من محمد هيچ چيزي اضافه بر چيزي که زرتشت به ما ايراني ها داد، نداده جز يک سري نابرابري ها، کوچک شمردن زن، حمله و کشتار براي دين آوري توسط انصار محمد و امثالهم. ايراني هايي که قبل از ورود دين اسلام خدا رو مي پرستيدند و داراي پيامبر بودند در اثر حمله يک مشت بيابانگرد مجبور به قبول يک سري جفنگيات اعراب کثيف شدند. اعرابي که حتي بعد از حمله به ايران فرق طلا و نقره رو نمي دونستند و محمد مي خواست با نامه به خسرو پرويز مردمي رو که سالها خدا رو عبادت مي کردند به خدا دعوت کنه تا کافر نباشند!

من اصلا قبول نمي کنم که امامهاي اسلام داراي علم بودند. چه علمي؟ 1400 سال پيش کدوم علمي وجود داشته که تمدنهاي بزرگ دنيا مثل يونان، مصر و ايران ازش بي خبر بودند و فقط عرب هاي بيابانگرد از اون مطلع بودند؟

مي دوني اگر از هر خونه اي توي ايران سوال کني که چند تا امام داريم يا مثلا حسين کي بود و چي کار کرد، اکثرا مي دونند ولي اگر سوال کني که آريو برزن کي بود؟ سورنا چي کار کرد؟ يوتابه کي بود؟ اولين دريادار در ايران باستان کي بود؟ خيلي از ايراني ها حتي اسم اين افراد رو که هر کدومشون با دلاوري در مقابل دشمنان ايران جنگيدند تا ايران بمونه رو نمي دونند. مگر حسين چه کار کرد؟ آيا ارزش کارش خيلي بيشتر از آريو برزن در سپاه ايران بود؟ آيا پيوست کردن اسم دين به دنبال اسم حسين کافي هست براي بزرگ انگاري کار اون؟ من نمي پذيرم.

من قبل از اينکه يک مسلمان باشم يک ايراني هستم. يک ايراني مقيد به خدا، کردار، گفتار و پندار خوب که زرتشت صدها سال پيش از اسلام براي ايراني ها به ارمغان آورد. در حال حاضر خيلي از روشنفکران علوم ديني معتقدند که اسلامي که فعلا در اين رژيم وجود داره اسلام واقعي نيست. محمد فلان مي کرد بسار مي کرد. ولي من معتقدم که اسلام واقعي همينه که توي ايران هست وهموني هست که توي عربستانه. اسلامي که حکم سنگسار داره. اسلامي که به زن به چشم يک کالاي داراي مالکيت نگاه مي کنه. اينکه اسلام گفته به هم خوبي کنيد، بدي نکنيد، خدا رو ستايش کنيد و ... که چيز جديدي نيست. زرتشت و بقيه پيامبرها هم گفتند. پس من دليلي نمي بينم تابع ديني باشم که مردم توي اون دين درمان دردهاي خودشون رو در امامزاده ها جستجو بکنند. مردمي که روز عاشورا بريزند توي خيابون و من مجبور باشم نفس سرد يک سري عزاپيشه دروغي و انسان نماهاي انسانيت فروش رو تحمل کنم و چشم به بازار رياکاري کاسبهاي دين بدوزم اون هم براي کي؟ براي حسين که کارش دفاع از ارزشهاي دين اسلام بوده؟ به من ايراني چه ارتباطي داره؟ ننگ بر من که از شيردلان سرزمين خودم بي خبر باشم و به دنبال يک عرب راه بيفتم.

حتما از نظر تو من يک کافرم. ولي من اينم. اگر هم کسي به اسلام ايمان داره مي تونه داشته باشه به من مربوط نمي شه. زندگي خودشه و عقيده خودش.

****

آنچه در اين پست ملاحظه مي‌فرماييد، اولين نامه‌اي است كه در پاسخ نويسنده نامه مندرج در پست قبلي نوشتم كه با دخل و تصرف اندك و افزودن حاشيه‌اي در اينجا مي‌‌آورم. گفتني است كه مستندسازي اين مطالب مجال موسعي مي‌خواهد كه بايد در فرصت ديگري به آن پرداخت  .

سلام  

تمام تفاوت ديدگاهي كه ميان من و تو هست، يك چيز همه آنها را ناچيز و حل مي كند و آن اين است كه تو به يك نيروي ناديدني كه هستي من و تو وابسته به اوست، يعني خدا، باور داري و در عين حال منطقي و منعطف هستي و سخن مخالفت را اگر منطقي و مستدل باشد، مي پذيري.   [1]

من همه آدم ها را كمابيش دين‌دار مي دانم؛ چون دين يعني دوست داشتن خوبي‌ها و نفرت از بدي‌ها. من تو را دين‌دار مي‌دانم، ولو آن كه به دين مشخصي باور نداشته باشي.   [2]

آنچه را هم كه درباره اسلام و پيامبر اسلام گفتي، جاي بحث دارد؛ ولي بيا، درباره آن بنا را بر اين بگذاريم، آنچه را عقل سليم و منطق قويم ما مي‌پذيرم، ردّ نكنيم  .

من بسياري از باورهاي تو را درباره دين‌داري مردم و سستي و خرافه‌‌گرايي آنها قبول دارم و بنابراين ما نبايد اسلام و يا هر دين ديگري را از آنچه مردم دارند، فرابگيريم. البته محصولات انساني هر ديني هم ارزش و اهميت و صحت آن دين را تا حدودي آشكار مي‌‌كند. اما در اين زمينه بايد برآيند كلي آنها را مورد توجه قرار دهيم و مقايسه كنيم  .

آن بخشي از دين كه عين عقل و منطق و وجدان آدمي است، مورد پذيرش هر عاقلي است. مثلاً كسي نيست كه عدالت و احسان و امانت و ديگر خوبي‌ها را دوست نداشته باشد و خوب نداند. لذا من بر اين باورم، بايد تعاليم هر ديني را تا جايي كه با عقل و منطق و فطرت سالم انساني مخالفت ندارد، بپذيريم و اختلافات آنها را به پاي اختلاف فرهنگ و آداب و رسوم‌‌‌ها بگذاريم  .

من آنچه را كه توجيه عقلي و منطقي و وجداني ندارد، آداب و رسوم اقوام مي‌دانم. يك بخشي از اسلام ـ همان طوري كه تو گفتي ـ همان آداب و رسوم عرب‌هاست. من نظرم اين است كه آداب و رسوم هر قومي تا جايي كه با عقل و فطرت آدمي مخالفت نداشته باشد، پذيرفتني است. چه عرب باشد و چه ايراني و چه اروپايي. اما آنچه كه با عقل و منطق مخالفت داشته باشد، مردود است، از هر قومي كه باشد.   [3]

من هم مانند تو ظلم به زن و تحقير او را از ناحيه هر آيين و رسمي كه باشد، ناپسند مي‌دانم. به نظر من زن‌ها به خدا كه اصل خوبي‌هاست، نزديك‌‌‌ترند؛ چون زن‌ها قلب نازك و عاطفي دارند و هركه قلب نازك و عاطفي داشته باشد، بيش‌‌تر از ظلم و خيانت و دزدي و ديگر بدي‌ها متنفر است و بيش‌تر به عدالت و امانت و صداقت و احسان و نيكي به ديگران عشق مي‌ورزد. من آنچه را از تبعيض‌هاي ميان زن و مرد و تحقيرهاي زن كه به نام اسلام مي‌خوانند، قبول ندارم و جزو اسلام نمي‌دانم.   [4]

خلاصه، من دين را جز عشق نمي‌دانم، عشق به خدا، عشق به خوب‌ها و خوبي‌ها  .

--------------------------------------------------------------------------------

[1]    بايد توجه داشت كه تعريف كافر مطلق نيست و آن به اعتبارات گوناگون تعريف‌هاي گوناگوني مي‌پذيرد. كافر به معناي كسي كه نزد خداي حكيم استحقاق مجازات دارد، آن است كه از روي آگاهي و به عمد حقايق را انكار كند؛ اما اگر كسي حقايق برايش روشن و مبرهن نشده باشد، كافر خواندن آن نادرست خواهد بود؛ چون خداوند حكيم است و شخص حكيم هرگز شخص جاهل را به سبب جهلش مجازات نمي‌كند.

[2]   چنان كه در نامه ديگر آورده‌ام و در پست‌هاي بعدي خواهد آمد، به نظر من دين و از جمله دين اسلام مشتمل بر سه بخش است:

الف. بخش فطريات: آموزه‌هاي فطري دين عبارت از آنهايي است كه به عقل قابل درك است؛ نظير حسن عدالت و صداقت و احسان و امانت‌داري و قبح ظلم و دروغ‌گويي و خست و خيانت و مانند آنها. نيز نظير ناظم عاقل داشتن جهان هستي و مانند آن. از جهت فطري همه‌ انسان‌ها دين‌دار هستند و نظر به اين كه اسلام نيز ديني فطري است، همه انسان‌ها في الجمله مسلمان‌اند.

ب. بخش سنت‌ها: آموزه‌هايي كه ريشه در آداب و سنن قومي دارد، مثل نصف بودن ديه زن، صد شتر بودن ميزان ديه و مانند آنها. انبياء و از جمله پيامبر اسلام(ص) اين سنت‌هاي عربي  را تا جايي كه با فطرت و عقل مخالفت نداشته، با قدري دخل و تصرف پذيرفته و به اصطلاح امضاء كرده است. بنابراين هيچ كسي از سنت‌ها و قراردادهاي اجتماعي كه معمولاً مورد قبول و امضاي انبياء بوده است، گريزي ندارد.

ج. بخش نوآورده‌ها: برخي از آموزه‌ها آنهايي بوده است كه پيامبر اسلام(ص) از طريق فرو رفتن به حالتي مانند بيهوشي و خلسه به نام وحي دريافت مي‌كرده است؛ مثل دريافت سوره‌هاي قرآن يا آن اطلاعاتي كه راجع به بهشت و دوزخ از طريق عروج به آسمان روحاني به دست آورده بود.

به اين ترتيب هيچ كسي نمي‌تواند ادعا كند كه بي‌دين است. چون هيچ كسي گريزي از فطريات و آداب و رسوم اجتماعي  كه نوعاً از سوي انبياء امضا مي شده است، ندارد.

[3]   بخشي از هر دين الهي از جمله دين اسلام عبارت از امضائيات است؛ يعني عبارت از همان آداب و رسومي است كه در ميان قوم پيامبر اسلام(ص) يعني عرب حجاز رواج داشته و پيامبر(ص) آنها را به جهت آن كه با عقل و فطرت آدمي مخالفت نداشته، پذيرفته و به اصطلاح امضاء كرده است. هر بخشي از دين كه مبناي عقلي و فطري ندارد، از امضائيات شمرده مي شود و به ذوق و سليقه و شرايط تاريخي و جغرافيايي و فرهنگي قوم بر مي‌گردد. نماز خواندن به صورت خاص و عربي از آن جمله است.

[4]   بايد در اين زمنيه چند نكته را از نظر دور نداشت:

الف. اصل عدالت بر تمام احكام اسلام حكومت مي‌كند و لذا هرگاه اجراي هر حكمي مستلزم ظلم به كسي باشد، آن حكم اسلامي نخواهد بود و فهم عدل و ظلم نيز به تشخيص وجدان و فطرت سليم انسان‌ها متكي است.

ب. احكام ثابت اسلام همان احكام فطري انساني است و احكام غير فطري تا جايي اعتبار دارد كه با احكام فطري در تعارض نباشد و هرگاه در شرايطي چنين شد، لزوماً بايد تغيير پيدا كند.

ج. برخي از احكام اسلام اضطراري و ناشي از شرايط تاريخي و فرهنگي عرب عصر نزول بوده و در شرايط ديگر قابليت اجرايي ندارد كه برده‌داري و احكام مربوط به آن از آن جمله است.

****

اين دومين پاسخي است که به نامه آن دختر دانشجوي ايراني مقيم خارج داده‌ام؛ اين پاسخ نيز نظير پاسخ قبلي با دخل و تصرف اندک و افزودن حاشيه‌ همراه است. گفتني است که مستندسازي اين مطالب نيز مجال موسعي مي‌خواهد که بايد در فرصت ديگري به آن پرداخت  .

سلام

من باورم اين است كه بايد براي هركسي كه براي ارزش‌هاي انساني و اخلاقي تلاش كردند، به خصوص آناني كه جان خود را در اين راه فدا كردند، احترام بگذاريم؛ حال متعلق به هر قوم و ملتي باشد. ايراني باشد يا عرب، و شرقي باشد يا غربي.   [1]

به نظر من بايد به همه پيامبران و خيرخواهان بشر كه تلاش كردند، مردم را از خرافه‌ها و آداب و رسوم غير انساني و غير اخلاقي دور كنند، احترام ‌گذارد. احترام من به پيامبران اسلام و زردشت و يهود و مسيحيت و مصلحان بشري مانند امام حسين نيز در همين چارچوب است.

نيز شايسته است، كار پيامبر اسلام را كه به منظور ترويج ارزش‌هاي اخلاقي و برانداختن رسوم بت پرستي و خوردن خون و گوشت مردار و غارت اموال مردم و تحقير زنان و يتيمان و بيچارگان تلاش كرد، ستايش ‌‌كنيم.

همين‌طور كار امام حسين را به لحاظ آن كه يك مصلح اجتماعي بود و تلاش كرد با مفاسد يك حكومت ستمكار مقابله كند تا آنجا كه از جان خود گذشت و خانواده اش رنج اسارت را تحمل كردند، شايسته است، ستايش ‌كنيم.

البته آن دسته از باورها و رفتار توده مردم درباره امام حسين و عزداري كه خرافه است، مردود است.

نيز كار عمر اگر به منظور كشورگشايي و به چنگ آوردن ثروت ايرانيان به ايران حمله كرده‌است، تأييد نمي‌شود.   [2]  

همين‌طور افكار آناني كه به نام اسلام زن را تحقير مي كنند و برده مي‌خواهند و دنبال شهوت‌راني هاي خودشان بوده و هستند، مردود و منفور است.

پيامبر زردشت و پيروان نكوكار او نيز ارزشمند و در خور ستايش اند. ما شايسته است، به همه كساني كه براي حفظ جان و مال مردم ايران جان دادند و فداكاري كردند، عشق بورزيم. ما بايد هم به خوبي‌ها عشق بورزيم و هم به خوب‌ها. حال مي‌خواهد آن در هر قومي و در هر جايي باشد.

ما بايد به پيروان هر دين و آييني مادامي كه به ارزش هاي اخلاقي و انساني احترام قائل اند، احترام بگذاريم.   [3]   لازم نيست كه بر دين اسلام باشند يا زردشت. آنچه نمي‌توان از آن گذشت باور پيدا كردن به حقايق و حرمت نهادن به ارزش هاي انساني است. بي ترديد كساني كه حقايق را از روي عمد و آگاهي انكار مي كنند و به ارزش‏هاي انساني و اخلاقي حرمت نمي‏نهند، قابل احترام نيستند.

همان طور كه پيش‌تر گفتم، پاره‌اي از احكام اديان اعم از دين اسلام و زردشت و مسيحيت و ساير اديان همان قوانين و رسوم اقوام خودشان است. حكم سنگسار نيز چنين است. اين به قوم عرب تعلق داشته است و به شرايط فرهنگ عرب جاهلي متعلق بوده است. آن چيزي نبوده است كه پيامبر اسلام آن را آورده باشد. البته اين حكم به خصوص عرب هم تعلق نداشته و در ميان برخي از اقوام ديگر هم بوده است. آنچه كه مسلم است و بر تمام احكام سايه افكن است و بايد حاكم باشد، احكام فطري و انساني و اخلاقي است. اگر در هر زماني و در هر عصري يك رسم و قانوني پذيرش اجتماعي نداشته باشد و عواطف انساني را بربياشوبد، قابليت اجرا ندارد. اين گونه نيست كه اگر حكمي در هزار و چهار صد سال پيش اجرا مي شده و جواب مي داده است، در اين عصر نيز جواب بدهد. آناني كه در هر دين و آييني بر ظاهر احكام جمود مي ورزند و به عواطف انساني بي توجه هستند، انديشه درستي ندارند.   [4]

ترديدي نمي‌توان داشت كه باورها و رسومي كه به نام دين در جامعه حاكم است و با عواطف و ارزش هاي انساني و اخلاقي سازگار نيست، مردود است. تصور من اين است كه خدا همه ما را دوست دارد. اگر دوست نداشت كه خلق نمي كرد. خدا وقتي ما را دشمن دارد كه به حقايق پشت كنيم و به ارزش هاي اخلاقي پايبند نباشيم.

[1]   پيامبر اسلام(ص) با هرگونه نژادپرستي مخالف بود و پاكي از گناه و زشتي را مي‌ستود، از هر قوم و ملتي كه باشد. چه عرب باشد يا عجم و مي فرمود: شما همگي از آدم و آدم از خاك است و به خدا سوگند! سياهي حبشي كه خدا را اطاعت كند، بر سيد قرشي كه خدا را معصيت كند، بهتر است و گرامي‌ترين شما پرهيزگارترين شماست(بحار، 7/239).

[2] پنهان نيست كه حكومت ايران در زمان حمله عمر مقبول ايرانيان نبود و از ستم‌گري‌هاي خسرو پرويز به تنگ آمده بودند كه پس از مقاومتي اندك تسليم سپاه اسلام شدند. زرتشتيان هم به اين واقعيت معترف‏اند( (نبرد قادسيه).

[3] در قرآن از اهانت كردن و دشنام دادن به بت‌هاي بت‌پرستان نيز نهي شده است؛ از آن جهت كه اهانت كردن و دشنام دادن به مقدسات بت‌پرستان موجب مي‌شود كه آنان نيز به مقدسات مسلمانان اهانت كنند و دشنام دهند(انعام، 108).

[4] پيامبر اسلام(ص) رسوم عرب را تا جايي كه با فطريات و اخلاقيات انساني مخالفت نداشت، امضاء و تأييد كردند و در عين حال در صدد اصلاح رسوم مخالف فطريات و اخلاقيات برآمدند و در اين زمينه نيز عواطف و شرايط روحي عرب عصر نزول را مورد توجه داشتند؛ به همين رو سير اصلاحات نبوي تدريجي بوده است. تحريم شراب از آن جمله است. شراب يكباره تحريم نشد. در سيزده سال مكي هرگز سخني از تحريم شراب نرفت. در دوره مدني ابتدا در حدود سال اول گفته شد، زيان شراب بيش از سود آن است(بقره، 219)، پس از آن در حدود سوم هجرت گفته شد، به هنگامي كه به مسجد مي‌‌آييد و نماز مي‌خوانيد مست نباشيد(نساء، 43) و سرانجام در حدود سال هفتم هجري گفته شد كه به طور كلي از خوردن شراب بازايستيد(مائده، 91). اين شيوه نبوي بايد در هر عصر و مصر پياده شود و احكام اسلام متناسب با پذيرش عاطفي و رواني جامعه به اجرا درآيد.

****

دختر دانشجوي ايراني كه طي چند پست اخير سر سخن را با او آغاز كرده‌ايم، طي ايميلي از من خواسته‌است كه مطلب ذيل را برايش پست كنم. او اين يادداشت را از سايتي با دخل و تصرف اندك فرستاده است. اگرچه هنوز پاسخ به تمام موضوعات مطرح شده در نامه قبلي‌اش داده نشده‌، آوردن اين نامه را البته با پاسخي كوتاه مناسب مي‌دانم.

سلام

ايرانيان از بن و ريشه خود آگاه نيستند، زيرا تازيان و سرسپردگانشان به ما پذيرانده اند:

1. بهترين نوشته قرآن است که همه مردم جهان نخواهند توانست حتي يک واژه مانند آن بياورند!

2. کعبه ستايشگاه است که بايد روزي هفده بار به سويش خم و راست شويم و ستايشهاي خود را با آه و ناله پيشکش کنيم.

3. همچون بت پرستان سنگ سياه چرکين را ببوسيم و بر چهره بماليم.

4.  همچون ديوانگان ريگ بيابان را پرتاب کنيم تا آنگاه نام حاجي را بيابيم و سرافراز شويم.

5. سرافرازيمان در آن است که سرمايه خود را به مکه ببريم و به خورد تازيان دهيم و در مراسم برآمده از دوران جاهليت شرکت کنيم.

6. سروري از آن کسي است که سيد باشد و از فرزندان تازيان بشمار آيد.

7. جشنهايمان، زادروزهاي تازيان باشد و سوگواريمان، مرگ روز تازيان باشد.

8. مبدا تاريخ کشورمان گريز محمد از گوشه اي به گوشه ديگر بيابان عربستان باشد.

9. نام تازيان را بر خود مي گذاريم و با پيشوندهايي همچون غلام، عبد و... خود و فرزندانمان را سرافراز مي دانيم.

10. سخن ستايش آميزمان بايد به زبان عربي باشد و از بامداد تا شامگاه بگوييم الله و اکبر، انشا الله، ماشاالله، الحمدالله.

11. در مرگ روز تازيان همچون ديوانگان بر سر و کله مي کوبيم و سينه مي درانيم و آه و ناله و زاري مي کنيم و هاي هاي اشک مي ريزيم.

12. از مردگان تازيان که در زندگي نتوانستند جلوي کشته شدن خود و خانواده و يا بيماري، بد بختي يا بيچارگي خودشان را بگيرند، براي خود تندرستي و خوشبختي درخواست مي کنيم.

13. براي تازي هاي بيابانگرد، گنبد و بارگاه مي سازيم و طلا کاري مي کنيم و گل و سبزه مي کاريم.

14. ديگر يادي از سرداران و دلاوران ايراني که براي سرافرازي ايران گام برداشتند و جان داده اند نمي کنيم.

15. آرامگاه کوروش که نخستين پايه گذار آزادي بود بايد در بيابانها رها شود و براي تازيان گنبد و بارگاه ساخته شود و دسته دسته به زيارت بروند و افتخار کنيم که طلبيده شديم. 

16. براي برآورده شدن آرزوها و آرمانهايمان سفره عباس مياندازيم و شبانه روز به نام تازيان سوگند ياد مي کنيم و از آنها با زاري و لابه ياري مي خواهيم.

17. باور کردن داستان ظهور امام زمان، تازي ناديده اي که قرار است با گردن زدن و کشتار انسانهاي ناباور، دنيا را پر از عدل و داد کند.

بازده اين از خود بيگانگي اين شد که ايراني، ميهن پرستان و جانبازان کشورش را بي ارزش بداند و آنان را نشناسد.

بياييد قدري وسيع تر بيانديشيم.

آنچه به اجمال در پاسخ اين يادداشت مي‌توان گفت، اين است كه:

اولاً، چنان كه كراراً گفته شد، ارزش نه به ايراني بودن است و نه به عرب بودن. قوم‌پرستي و نژادپرستي خود نوعي بت‌پرستي است و اگر بت‌پرستي بد است كه بد است، قوم‌پرستي و نژادپرستي هم بد است. آنچه ارزش دارد، حقايق هستي و فطريات انساني و اخلاقي است.

ثانياً، بايد به خوبان عالم كه مناديان و تابلوي حقايق و ارزش‌‌هاي اخلاقي و انساني بودند، عشق ورزيد و آنان را به طرق مختلف ستايش كرد و يادشان را زنده نگاه داشت. اين اختصاص به قوم و نژاد خاصي ندارد. ساختن گنبد و نهادن نامشان بر روي فرزندان از راه‌هاي يادبود و يادكرد خوبان عالم است. منتها آراستن مقابر و گنبدهاي آنان به گونه‌‌اي كه با زندگي اخلاقي و زاهدانه آنان ناسازگار باشد، قابل دفاع نيست.

ثالثاً، احترام كردن به نمادهاي ملي و مذهبي در هر قوم و ملتي هست و هر قومي آنچه را نماد ارزش‌هاست، احترام مي‌گذارد. احترام به كعبه نيز از آن جمله است. هيچ مسلماني به كعبه و ديگر نمادهاي ارزشي و مذهبي به نحو استقلالي احترام نمي‌گذارد تا عنوان بت‌پرستي پيدا كند. مسلمانان از آن رو به كعبه و مانند آن احترام مي‌‌گذارند كه آنها منسوب به خداست. درست مثل مادري كه لباس بچه‌اش را به چشم مي‌كشد، به اعتبار اين كه به بچه‌‌اش تعلق دارد. نماز گزاردن مسلمانان به سوي كعبه براي پرستش كعبه نيست؛ بلكه نماد وحدت عبادي مسلمانان است. خم و راست شدن ما در نماز حاكي از تسليم و سرسپردگي ما در برابر خداوند و شكرگزاري از نعمت‏هاي او به ماست. او كه مظهر همه خوبي هاست و تمام هستي ما از آن او و به دست اوست.

رابعاً، ريگ پرتاب كردن به جانب شيطان، نماد طرد خواسته‏هاي پست و غير اخلاقي و غير انساني از خود است و اين عين عقلانيت است. نابخرد آن است كه از خواسته‏هاي پست و غير انساني و غير اخلاقي پيروي كند. صرف سرمايه براي پاك‏سازي روح و روان بهترين‏ سرمايه‏گذاري آدمي است. مناسك حج هريك نماد دلدادگي‏هاي حضرت ابراهيم و خانواده‏اش به ياد خدا، مظهر خوبي‏هاست و هريك تمرين و رياضت نماديني براي تهذيب و پاكي روح انساني است.

خامساً، بي‌ترديد گريه كردن بر افراد مقدس به اين جهت كه مانند هركسي مرده است، بي‌ارزش است؛ اما گريه كردن به لحاظ اين كه او مظهر ارزش‌هاي اخلاقي و انساني بوده و از روي ستم كشته شده است، عين ارزش و ارزش‌مداري است. ما با يادكرد ارزش‌هاي او به واقع ارزش‌هاي اخلاقي و فطري خود را زنده و تقويت مي‌كنيم. گريه بر ارزش‌ها حاكي از اوج تعلق خاطر به ارزش‌هاست و اين هرگز چيز منفي نيست. ضد ارزش آن است كه ما نسبت به ستم‌ها و اعمال غير انساني و غير اخلاقي افراد بي‌تفاوت باشيم.

سادساً، بگذريم از عوام كه از ائمه(ع) و بزرگان دين جز كرامات و مصايب نمي‏شناسند. اين بزرگان تابلوي اخلاق و خير و خدمت به بشريت بودند و احترام به آنان و اسوه قرار دادن سيره و رفتار آنان و مراجعه و تمسك به سخنان آنان ارزشمندترين كاري است كه هركسي مي تواند براي احيا و بقاي ارزش هاي اخلاقي و انساني انجام دهد.

سابعاً، تقاضا قضاي حاجات از ائمه(ع) به نحو استقلالي عين شرك و بت‌پرستي است؛ اما تقاضاي شفاعت و دعا از آنان كه از خدا براي ما قضاي حاجاتمان را بخواهند، عين توحيد و يكتاپرستي است. حيات آدميان به زندگي دنيا محدود نيست و روح آدمي با مرگ از ميان نمي‏رود؛ بلكه به حياتي برتر راه مي‏يابد. ما مي‏توانيم همچنان كه از زندگان تقاضا كنيم كه برايمان دعا كنند، از مردگان نيز مي توانيم تقاضا كنيم كه برايمان دعا كنند.  

ثامناً، اگرچه باور پيدا كردن به امام زمان(ع) از دشوارترين باورهاي مذهبي است؛ اما بايد دانست كه همه امور عالم به طرق عادي صورت نمي‌گيرد و انكار هر امر غير عادي صحيح نيست؛ چون خوارق عادت نيز از حقايق انكارناپذير اين عالم است و عمر طولاني داشتن از آن جمله است. عمر طولاني داشتن نظاير فراواني داشته است كه عمر نوح(ع) از آن جمله است. حصول صلح و عدالت فراگير در جهان و نبودن ظلم و جنگ در آن، خواست فطري و ذاتي همه مردم عالم است كه همواره در طول تاريخ به صورت اميد به ظهور منجي بشريت تبلور يافته است. كشتار بي‌رحمانه كافران از سوي امام زمان(ع) اتهام ناروايي است كه هيچ نقلي آن را تأييد نمي‌كند. در اسلام مجوزي وجود ندارد كه كسي به دليل كفر كشته شود.

تاسعاً، قرآن كتابي است كه براي هدايت عرب حجاز عصر نزول نازل شده و سوره‌هاي قرآن به منزله نسخه‌هايي است كه براي درمان بيماري‌هاي اعتقادي و اخلاقي آن مردم نوشته شده است و هر قومي كه به آن بيماري‌ها مبتلا باشد و بخواهد به درمان خود بپردازد، شايسته است، از اين كتاب بهره‌برداري كند.

اعجاز قرآن از اين قرار بود كه شخصي امي متون اعتقادي و اخلاقي مي‌آورد كه به كلي با نحوه سخن گفتن عادي‌اش متفاوت بود و سبك و سياق آنها نشان مي‌داد كه سخن خودش نيست و ديگران نيز نمي‌توانستند، مثل آن متون را بياورند.

قرآن به زبان عربي است و از واژگان و تعابير عربي در بيان مقاصدش بهره‌ برده است؛ بنابراين چنين نيست كه نتوان لفظي مانند الفاظ قرآن را آورد. آنچه آوردن مثل آن براي عرب حجاز عصر نزول مشكل بود، يك سوره از سوره‌هاي قرآن بود كه متضمن پيام اساسي و مهمي براي آنان باشد.

عاشراً، اكنون واژگان زبان عربي در زبان فارسي جزء لاينفك زبان فارسي و جزو زبان فارسي شده و تهي كردن زبان فارسي از واژگان زبان عربي ممكن نيست. به علاوه زبان براي انتقال پيام است؛ نه وسيله‏اي براي ابراز تعصبات قومي و نژادي. اكنون هيچ زباني سره و خالص نيست. هر زبان پيشرفته اي واژگان فراواني را از ديگر زبان ها وام گرفته و اين نشانه كمال هر زبان است؛ نه نقص آن.

به هر حال، بن و اصل ما ارزش‏هاي اخلاقي و انساني ماست؛ نه گذشته ما به هر حال و شكل. آن بخش از گذشته ما اصل ما را مي سازد كه فرهنگ انساني و اخلاقي ما را تشكيل دهد. براي مثال، كاخ‏هاي شاهان ايراني مظهر چنين فرهنگي نيست؛ بلكه مظهر ستم‏هايي است كه بر كثيري از ايرانيان رفته است. 

بسياري از افراد از جمله همان دختر دانشجوي مقيم خارج خرده مي‌گيرند كه احكام اسلام درباره زنان تحقيرآميز است. براي مثال مي‌گويند: ديه زن نصف مرد است. ارث زن نصف مرد است. شهادت دو زن برابر يك مرد است. مردان سروز زنان اند. اختيار طلاق به دست مرد است. مرد مي‌تواند تعدد زوجات اختيار كند. مرد مي‌تواند زنش را بزند و نظاير آنها.

من صرف نظر از پاسخ‌هايي كه ديگران به اين خرده‌گيري‌ها داده‌اند، پاسخ اجمالي خود را ذيل عنوان‌هاي ذيل مي‌دهم و پاسخ تفصيلي را به ياري خداوند به پست‌هاي ديگر محول مي‌كنم:

1.  حاكم بودن احكام فطري بر احكام قومي

چنان كه در پست‌‌هاي قبل گفته‌ام، احكام دين بر دو بخش است: احكام فطري و احكام قومي.

احكام فطري عبارت از آن احكامي است كه عقل آدمي به آنها حكم مي‌‌كند؛ نظير عدالت بورزيد. احسان كنيد. محبت كنيد. ظلم نكنيد. دروغ نگوييد و مانند آنها. اصل و بنياد دين همين احكام‌اند و چنانچه ساير احكام با اين احكام فطري مخالفت داشته باشد، جزو دين نخواهد بود.

احكام قومي عبارت از آن احكامي كه بر اساس قراردادهاي اجتماعي يك قوم جعل مي‌شود و بسا از قومي به قومي ديگر و از عصري به عصر ديگر تفاوت داشته باشد. اين احكام لزوماً توجيه عقلي ندارد و بسا بنيادي جز ذوق و سليقه نداشته باشد؛ مانند صد شتر بودن ديه قتل، نصف بودن ديه زن، نصف بودن ارث زن، جواز برده‌داري و خريد و فروش برده و نظاير آنها. اين احكام تا جايي كه با احكام فطري مخالفت نداشته باشند، مورد امضاء و تأييد شارع بوده و گرنه تغيير مي‌كرده و به احكام سازگار با فطرت انساني تبدل مي‌يافته است.

چنان كه آمد، در دين احكام فطري بر احكام قومي حاكم است و احكام قومي تا جايي از سوي پيامبران امضاء و تأييد مي‌شد كه با فطرت انساني و ارزش‌هاي اخلاقي منافات نداشته باشد. براي مثال، اسلام هرگز اجازه نداده است، به زنان ستمي روا داشته شود.

2. قراردادي بودن احكام قومي دين

احكام قومي مبناي واقعي و نفس الامري ندارد. براي مثال ديه برده كه نصف ديه آزاد است، به اين جهت نيست كه برده به لحاظ انسانيت و فطرت انساني پست‌تر از انسان آزاد است؛ زيرا واضح است كه برده و آزاد از نظر انساني مثل هم‌اند و به همين رو برده مي‌تواند آزاد شود و از همان حقوقي برخوردار شود كه آزاد برخوردار است. زن هم به لحاظ فطرت انساني هيچ تفاوتي با مرد ندارد تا ارث و ديه او به جهت آن نصف مرد باشد و مرد حق داشته باشد، زنش را بزند.

احكام و قرادادهاي قومي در ميان هر قوم و جامعه‌‌اي برخاسته از آداب و رسوم و فرهنگ و شرايط تاريخي و جغرافيايي آن است و لذا اين احكام از قومي به قوم ديگر و از عصري به عصر ديگر تفاوت پيدا مي‌كند. نظر به اين كه آداب و رسوم قومي ذاتي و فطري نيست و تابع شرايط فرهنگي و تاريخي و جغرافيايي است، با تغيير اين شرايط زمينه تغيير احكام برآمده از آنها نيز فراهم مي‌شود.

براي مثال برده‌داري رسمي بوده است كه در شرايط تاريخي گذشته مجاز بوده است؛ اما در شرايط معاصر هرگز امكان برده‌داري وجود ندارد. شرايط زندگي در دوره معاصر به قدري سخت شده است كه مردم حاضر نيستند، تعداد فرزندان خود را بيافزايند، چه رسد به اين كه افراد ديگري را به عنوان برده نگهداري كنند. بردگان در دوران گذشته زير يك چادر يا در طويله نيز قابل اسكان بودند؛ اما در شرايط معاصر هرگز چنين چيزي پذيرفتني نيست.

در مورد زنان نيز همين حكم جاري است. اگر در شرايط تاريخي و فرهنگي عرب حجاز عصر نزول اجازه و اقتضاي برخورداري از برخي از حقوق وجود نداشته و اسلام تسامحاً آنها را پذيرفته، مستلزم اين نيست كه در شرايط معاصر كه زمينه و اقتضاي برخورداري زن از حقوق بيش‌تر وجود دارد، همچنان از آن حقوق محروم باشد.

3. تدريجي بودن اصلاحات ديني در ناحيه احكام قومي

شارع در تغيير آن دسته از احكام قومي كه با احكام فطري و انساني منافات داشته است، طريق تدريج و تساهل و تسامح را پيشه كرده بود تا از رهگذر آن ظرفيت پذيرش مردم براي تغييرات فراهم گردد. براي مثال شراب را يكباره حرام نكرد. در سيزده سال مكه هرگز از حرمت شراب سخن نرفت. در سال اول هجري تنها گفته شد، زيان شراب از سودش بيش‌تر است. در سال سوم گفته شد، با حالت مستي به مسجد نياييد و به نماز نيايستيد. در سال هفتم گفته شد، شراب‌خواري رجس و عملي شيطاني است و لذا از خوردن آن باز ايستيد.

چنان كه از ظاهر پاره‌اي از متون ديني بر مي‌‌‌آيد، در اسلام اصل بر برده‌داري نبوده است؛ زيرا يكي از چيزهايي كه مورد توصيه قرار گرفته است، آزادي برده است و كفاره برخي از گناهان آزادي برده اعلام شده بود. بنابراين بناي اسلام بر اين بوده است كه رسم برده‌داري برچيده شود، اما به تدريج و لذا اگر پاره‌اي از احكام برده‌داري در آيات قرآن و احاديث معصومين(ع) ملاحظه مي‌شود، براي دوران گذار بوده است. برده‌داري امري عارضي بر اسلام بوده است؛ نه اين كه اسلام آن را تأسيس كرده باشد.

در خصوص زنان نيز همين سنت جريان دارد و بايد گفت، برخي از احكام قومي مربوط به زنان براي دوران گذار بوده و به اين معنا نيست كه در اعصار ديگر لازم باشد، به آن احكام پايبند باشيم و حقوق بيش‌تري براي زنان قائل نشويم. تحقير زنان چيزي نبوده است كه اسلام آن را تأسيس كرده باشد؛ بلكه در صدد تعظيم زنان برآمده و اگر شرايط قومي و تاريخي بيش از آنچه تحقق يافته، اجازه نداده است، اين مشكل به اصل اسلام مربوط نيست.

در آداب و رسوم و شرايط تاريخي و جغرافيايي عربستان براي زن منزلتي قائل نبودند و لذا عرب‌ها اگر صاحب دختر مي‌شدند، احساس شرم مي‌كردند و دختران خود را زنده به گور مي‌نمودند. عرب‌‌ها اساساً در ارث سهمي براي زنان قائل نمي‌شدند. اسلام كه آمد، با اين تحقيرها مبارزه كرد.

4. تفاوت‌هاي جسمي و روحي زن و مرد

ترديدي نمي‌توان داشت كه مرد و زن به لحاظ جسمي و روحي با هم تفاوت‌هايي دارند كه اين تفاوت‌ها اقتضا دارد، وظايفي متناسب با تفاوت‌ها بر عهده آنان نهاده شود. براي مثال مرد نوعاً به لحاظ جسمي قوي‌تر از زن و به لحاظ روحي خشن‌تر از اوست. به همين رو جهاد و مقاتله با دشمن از عهده زن برداشته و نفقه زن بر عهده مرد قرار داده شده است. در اسلام تفاوت ميان زن و مرد مورد توجه قرار گرفته است؛ اما تبعيض ميان آنان قرار نداده است؛ به اين كه معنا مردان را برتر از زنان جاي داده باشد.

5. بدفهمي آيات و روايات مربوط به زنان

بايد توجه داشت كه آيات و روايات ناظر به شرايط زمان نزول و صدورش نازل و صادر شده است و بي‌‌توجهي به آن شرايط كه قرائن مقامي فهم آنها به شمار مي‌رود، موجب شده است، آيات و روايات به درستي فهميده نشود. براي مثال آيه تعدد زوجات ناظر به شرايط اضطراري و خاصي بوده است و براي همان شرايط جايز است و در غير آن شرايط جوازي ندارد. گفتني است كه اين آيه در سوره نساء است و اين سوره پس از آني نازل شده بود كه مردان مسلمان در جنگ‌هاي بدر و احد كشته شده بودند و زنان بيوه و فرزندان يتيم فراواني حاصل شده بود كه نيازمند سرپرستي و حمايت بودند.

فهم صحيح آيات و روايات علاوه بر اين كه در گرو ملاحظه شرايط تاريخي نزول و صدور است، مستلزم اين است كه همه آنها با هم مورد مطالعه قرار گيرند؛ چرا كه يكي از عوامل بدفهمي آنها برخورد گزينشي با آنهاست.

اينك براي حسن ختام برخي از آياتي را كه در اين زمينه بايد مورد توجه قرار گيرد، مي‌آورم:

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ (حجرات،13)؛ اي مردم، ما شما را از مرد و زن آفريديم و گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم تا يكديگر را از هم بازشناسيد. گرامي‌ترين شما نزد خدا پرواپيشه‌ترين شماست.

به موجب اين آيه آفرينش زن و مرد لازمه زندگي اجتماعي بوده و يكي بر ديگري به جهت آفرينش نزد خدا برتري ندارد و برتري آنان از لحاظ پاكي از گناه است.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (نحل،97)؛ هر زن و مرد مؤمني عمل صالح انجام دهد، در روز بازپسين زندگاني پاكي خواهيم داد و نيكوتر از كاري كه انجام داده، پاداش خواهيم داد.

در اين آيه نيز ملاك برتري زن و مرد ايمان و عمل صالح دانسته شده است.

إِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَريقِ (بروج،10)؛ كساني كه مردان و زنان مؤمن را بيازارند و توبه نكنند، عذاب دوزخ و سوزان براي آنان است.

وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً (احزاب، 58)؛ كساني كه مردان و زنان مؤمن را بيازارند، بدون اين كه عمل ناشايستي انجام داده باشند، مرتكب بهتان و گناه آشكاري شده‌اند.

به موجب اين دو آيه آزردن و ستم كردن بر زنان مستوجب مجازت الهي و آتش دوزخ است.

به هر حال اگر پيامبر اسلام(ص) در اين دوره مبعوث مي‌شد، بعيد مي‌نمود، احكامي تأسيس كند كه به موجب آنها براي زن حقوقي نصف مرد مقرر شده باشد؛ چون مقتضيات امروزي چنين احكامي را بر نمي‌تابد. اين نشان مي‌‌دهد كه احكام مورد بحث متناسب با شرايط تاريخي و فرهنگي عرب حجاز در عصر نزول بوده است و پيامبر اسلام(ص) آنها را به جهت آن كه از رهگذر آنها تقريباً به زنان ستمي روا نمي‌رفته و شرايط آن زمان هم بيش از آن را پذيرا نبوده است، امضاء و مقرر كرده است.

پنهان نيست كه احكامي نظير ديه و ارث زنان و تعدد زوجات و مانند آنها همه روزه مبتلا به نيست و هر از چندگاهي براي برخي از افراد پيش مي‌‌آيد. اين در حالي است كه در امور روزمره جانب زنان گرفته شده است. نفقه زن كه بر عهده مرد است، هر روزه است و حتي زن مي‌تواند از مرد براي كار خانه مزد طلب كند و اين نيز امري هر روزه است. زنان به موجب اين حقوقي كه در اسلام برايشان مقرر شده، اگر بخواهند مي‌توانند بر ضد مردان سوء استفاده كنند.

****

چنان كه در پست قبل گفته شد، نصف كردن حقوق زن در پاره‌اي از موارد مثل ديه، ارث و شهادت و اختصاص برخي از حقوق به مردان و محرم كردن زنان از آنها خاستگاه فطري ندارد و به تفاوت خلقت و شخصيت‌ مرد و زن بر نمي‌گردد؛ بلكه خاستگاه تاريخي و جغرافيايي دارد و به تفاوت فرهنگي و آداب و رسوم اقوام برمي‌گردد. در گذشته در بسياري از اقوام حتي در ميان اروپايياني كه امروزه پرچم‌دار فمنيسم و طرف‌داري از حقوق زنان هستند، براي زن چندان حقوقي قائل نبودند و آنان را از پاره‌اي از حقوق محروم مي‌‌كردند.

حال سؤالاتي چند در اين زمينه مطرح است كه شايسته است، به آنها پاسخ داده شود؛ نظير اين كه: آيا اين تفاوت‌ها در حقوق زن و مرد حاكي از تبعيض ميان زن و مرد است؟ آيا برداشتن اين تفاوت‌ها به معناي مخالفت با دين و تعطيلي احكام آن و بدعت پديد آوردن در آن است؟ آيا تغيير در اين احكام به تغيير ساير احكام و به طور كلي كنار نهادن دين منجر نمي‌شود؟ آيا اساساً علت تأسيس يا امضاي احكام دين از سوي بشر قابل درك است تا از رهگذر آن بتواند به تغيير آنها روي بياورد؟

من اينك به اجمال به منظور پاسخ‌گويي به اين سؤالات نكات ذيل را مي‌آورم:

1. تفاوت يا تبعيض در حقوق زن و مرد

نظر مشهور بر اين است كه اسلام در حقوق زن و مرد تفاوت قائل شده است؛ نه تبعيض. اگر ديه و ارث او نصف است، به جاي آن به زن مهر و نفقه و دستمزد به ازاي زحماتي كه در خانه بر عهده دارد، تعلق مي‌گيرد؛ به علاوه، ديه و ارثي كه مرد دوبرابر زن مي‌گيرد، باز به مصرف زن مي‌رسد. اگر شهادت زن نصف مرد است، به لحاظ روحيه لطيفي است كه زن دارد و اين روحيه، بسا منجر به كتمان شهادت به نفع ستمكار شود. به طور طبيعي اگر بناي بر تساوي زن و مرد در ديه و ارث باشد، بايد پرداخت مهر و نفقه و دستمزد نيز از عهده مرد برداشته شود.

اما من معتقدم، نصف كردن ديه و ارث زن، ناشي از تبعيضي بوده است كه قبل از اسلام در ميان عرب‌ها ميان زن و مرد وجود داشته است و اسلام كه آمد، كوشيد، حتي الامكان جلوي تبعيض و ستم بر زن را بگيرد و اگر هم در مواردي اين تفاوت‌ها را نظير موارد مورد اشاره، پذيرفته است، به لحاظ آن است كه از سوي ديگر، وظايفي را بر عهده مرد گذاشته است، نظير مهر و نفقه و دستمزد، و در هر حال، اسلام تأكيد كرد كه با زنان خوش‌رفتاري شود و از ستم بر زنان خودداري گردد. براي آنان حق مالكيت قائل شد و بهره‌برداري از اموال آنان را بدون اذنشان ناروا شمرد. برخي از آياتي كه مؤيد اين مفاهيم است، به اين قرار است:

‏يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً (نساء، 1)؛ اي مردم، از (نافرماني) پروردگارتان بترسيد؛ آن كه شما را از يك نفر(آدم) آفريد و همسرش را از جنس او قرار داد و از آن دو، مردان و زنان فراواني را پديد آورد. از (نافرماني) خدايى كه به نام او از يكديگر تقاضا(ي مال) مى‏كنيد و (ستم به) خويشان بترسيد؛ زيرا خداوند مراقب شماست‏.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً * وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً (نساء، 19-20)؛ اى مؤمنان براى شما حلال نيست كه زنان را (طبق رسم جاهلي) بر خلاف ميلشان به ارث بگيريد. آنها را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه را به آنها داده‏ايد، پس بگيريد، مگر اين كه آشكارا كار ناشايست انجام دهند. با آنها به نيكي رفتار كنيد و اگر آنها را دوست نداشتيد، (به آنان ستم نكنيد؛ بدانيد كه) چه بسا چيزى را دوست نداريد، ولى خداوند در آن نيكى فراوان قرار داده باشد. اگر خواستيد زن ديگرى به جاى همسر خود اختيار كنيد و مال فراوانى به او داده‏ايد، چيزى از او نگيريد، آيا براى باز پس گرفتن آن به تهمت متوسل مى‏شويد؟ اين گناه آشكارى است.

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً (نساء، 32)؛ مالي را كه خدا به ديگري بيش از شما داده، تمنا نكنيد. مردان از آنچه خود كسب كردند، نصيب دارند و زنان نيز از آنچه خود كسب كرده‌اند، نصيب دارند. شما از خدا طلب مال كنيد. خدا بر هر چيزي آگاه است.

2. عقلائي بودن اقتباس آداب و رسوم قومي

چنان كه آمد، احكامي كه منشأ فطري ندارند، مثل نصف بودن ديه و ارث، احكام قومي ناميده مي‌شوند و برآمده از آداب و رسوم عربي عصر پيامبر اسلام(ص) است و همان‌طور كه ما آداب و رسوم را از هر قومي مي‌گيريم و آن را عقلائي مي‌دانيم، گرفتن اين احكام از اعراب عقلائي تلقي مي‌شود. ما ايراني‏ها در گذشته، لباس‌هاي بلندي به نا قبا مي‌پوشيديم و كلاه نمدي بر سر مي‌‌گذاشتيم؛ اما به تدريج آن لباس‌ و كلاه را وانهاديم و كت و شلواري شديم. بنابراين نمي‌توان ايرادي گرفت كه پاره‌اي از احكام اسلام عربي و متعلق به عرب عصر پيامبر اسلام(ص) است. ايراد در جايي وارد است كه احكامي در عصر حاضر قابليت اجرا نداشته باشد؛ مثل اين حكم قرآن كه براي جنگ با دشمن، اسب آماده كنيد. بديهي است كه امروزه، اسب براي جنگيدن با دشمن كارآيي ندارد و آن متعلق به عصر پيامبر اسلام(ص) بود كه اسب بهترين مركب جنگي به شمار مي‌رفت.

در مورد احكام ويژه زنان مثل نصف بودن ديه و ارث نيز در موردي كه اجراي آنها موجب بي‌عدالتي شود، بايد تغيير كند؛ چنان كه در خصوص ديه تصادفات مصوب شده است، ديه زن و ذمي(اهل كتاب) با مرد مسلمان برابر است و راه توجيه آن را گفته‌اند كه آن از باب تراضي و توافق مؤسسات بيمه و بيمه‌گذران است. منتها در اينجا دوگانگي در اجراي ديه مشكل جديدي است. چه فرق مي‌كند كه يك زن در تصادف ماشين كشته شود يا از بام پرت شود. مي‌توان بيمه شخص ثالث را از تصادفات رانندگي به ديگر موارد هم تعميم داد و در همه موارد حكم واحدي را به اجرا گذاشت.

3. قابل درك بودن علل احكام

نظر مشهور بر اين است كه علت هر حكم شرعي مثل نصف بودن ديه و ارث زن براي ما روشن نيست و در عين حال دست به توجيه مي‌برند و مي‌گويند، علت آن اين است كه زن نان‌‌آور خانه نيست و نان‌‌آوري خانه بر عهده مرد است. ديدگاه مشهور اين است كه اگر در آيات و روايات به علت حكمي تصريح شده باشد، مي‌توان به آن استناد كرد و بر اساس آن به تغيير حكم به اقتضاي تغيير شرايط روي آورد؛ اما اگر تصريحي نشده باشد، عقل ما قادر به استنباط علت حكم شرعي نيست و آن رازي الهي است و بشر قدرت درك آن را ندارد؛ اما من معتقدم، امروزه راز‌آلود خواندن احكام و مناسك دين و احمق خواندن مردم نسبت به آن، بدترين دفاع از احكام دين است. دين و شريعتي كه عقلاني و عقلايي نباشد، به درد مقلدان و متعبدان چشم و گوش بسته مي‌خورد؛ نه به درد جوانان فرهيخته و دانش‌آموخته كه مي‌خواهند تمام راز و رمزها را كشف كنند و فضاي اينترنت، جهان را چون دهكده‌‌اي براي آنان كرده است.

اساساً، احكام دين راز‌آلود نيست؛ زيرا آنها يا فطريات‌اند، نظير عدالت بوزيد و احسان كنيد كه همه با عقل فطري خود، حسن و درستي آنها را درك مي‌كنند؛ يا قوميات است، نظير اسب آماده كنيد و هفت بار دور خانه خدا بچرخيد كه صرف قرارداد و آداب و رسوم عرب عصر پيامبر(ص) و قبل از آن است. اين احكام چيزهايي نيستند كه از آسمان آمده و به زور بر مردم تحميل شده باشند، بدون اين كه به راز و رمز آنها آگاه باشند. اين احكام جعل بشر است و خود بشر آنها را بنيان نهاده است؛ حال چگونه خود به راز و رمز آنها آگاه نيست؟ خاستگاه و راز و رمز آنها عبارت از همان آداب و رسوم عرب است و پيامبر اسلام(ص) اين آداب و رسوم را تا جايي كه با فطريات مخالفت نداشته، امضاء و تأييد كرده است. اندكي توجه به شرايط تاريخي و جغرافيايي و فرهنگي آن عصر كافي است كه خاستگاه اين آداب و رسوم شناخته شود.

4. مذموم بودن بدعت در دين

ترديدي نمي‌توان داشت كه پيامبر اسلام(ص) آداب و رسوم عرب عصر خود را در مواردي كه مخالفت با فطرت نداشته، امضاء كرده است و اگر آن بزرگوار در قوم ديگري يا در عصر ديگري هم مبعوث مي‌شد، آداب و رسوم همان قوم و عصر را امضاء و تأييد مي‌كرد و لو آن كه آن آداب و رسوم با آداب و رسوم عرب عصر خودش متفاوت بوده باشد؛ چنان كه پيامبران گذشته، هركدام كه در ميان قومش مبعوث شد، همان آداب و رسوم آنان را امضاء و تأييد كرد. روز عبادت قرار دادن شنبه و قبله ساختن خانه در يهود از آن جمله است.

بنابراين با تغيير احكام قومي دين، بنيان دين بر نمي‌افتد. اصل و بنيان دين، همان فطريات است كه هرگز قابل زوال نيست؛ چنان كه خداي تعالي خطاب به پيامبر اسلام(ص) فرمود:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (روم،30)؛ رويت را حق‌گرايانه به جانب دين برپا دار. آفرينش خدا كه مردم را بر آن آفريد. هيچ تبديلي در آفرينش خدا رخ نمي‌دهد. آن دين پايدار است.

منتها اين به اين معنا نيست كه تغيير همه احكام قومي روا باشد. اگر بناي بر اين شود كه همه احكام قومي به صرف اين كه به عرب عصر پيامبر(ص) تعلق دارد، تغيير كند، هرج و مرج فراوان در احكام و مناسك ديني پديد مي‌آيد. براي مثال، اگر هركسي نمازش را به زبان خود بخواند، آشكار است كه چه آشفته‌‌بازاري پديد خواهد امد. البته در نماز مستحبي كه به جماعت خوانده نمي‌شود، اشكالي ندارد كه هركسي آن را به زبان خودش بخواند؛ اما در نماز واجب كه به جماعت خواندن آن سنت و مورد تأكيد است، اگر هركسي به زباني بخواند، به وضوح، مشكلات فراواني را به همراه خواهد داشت. خلاصه آن كه اصل عقلي قبح هرج و مرج اقتضا مي‌كند، در احكام و مناسك ديني تغيير و اختلافي پديد نيايد.

5. پرهيز از جمود در احكام دين

دين بايد در هر زماني بتواند نيازهاي معنوي و اخلاقي انسان‌ها را پاسخ دهد و لذا بايد آموزه‌ها و احكام آن به گونه‌اي عرضه شود كه مطابق مقتضايات و نيازهاي عصري باشد. هر زمان بايد تقرير و قرائت و تفسير جديدي موافق نيازهاي متغير انسان‌ها و جوامع به دست داد. اگر در روزگاري خون و شطرنج و مجسمه و موسيقي به اقتضاي شرايط عصر خودش حرام بود، نمي‌توان بر گذشته باقي ماند و بر احكام گذشته جمود ورزيد و شرايط و مقتضيات جديد را ناديده گرفت. بايد با درك علت و مناط احكام به تغيير احكام و مناسب‌سازي آنها متناسب با شرايط عصري دست زد. نمي‌توان، همان‌طور كه در گذشته برده‌داري جايز بوده است، در اين روزگار نيز تجويز شود. جامد بودن دين، آن را افيون ملت‌ها مي‌سازد و از رشد و تعالي باز مي‌دارد.

هر پيامبري هم كه در هر عصري مي‌‌‌آمده است، با شرايط و مقتضيات متطور و متحول عصر خودش همراهي مي‌كرده است. نسخ ميان ديني و درون ديني چيزي جز همراهي دين با مقتضيات و شرايط متحول عصري نيست. اساساً فلسفه نسخ عبارت است از تغيير احكام به اقتضاي تغيير مصالح و مقتضيات، و بي ترديد مصالح و مقتضيات هم ثابت نيست و تغيير آنها به عصر پيامبر اسلام(ص) اختصاص ندارد. بنابراين نسخ امري ساري و جاري است و امروزه هم بايد شاهد تغيير احكامي باشيم كه شرايط و مقتضياتش را از دست داده اند. مرحوم آيت الله معرفت، نظريه‌اي به نام «نسخ مشروط» به دست داده است كه به موجب آن، هر حكمي كه منسوخ شده است، چنانچه باز شرايط مربوط به آن حكم برگردد، حكم مربوط نيز احيا مي‌شود. بايد افزود كه اساساً هر حكمي كه در اسلام منسوخ شده، بر اثر تغيير شرايط و مقتضيات بوده است و تمام نسخ‌ها نسخ مشروط است. به نظر مي‌رسد، اين كه علماي ما ميان مقوله نسخ و مقولاتي چون احكام متغير و احكام ثانويه و اضظراري تفاوت قائل شده‌اند، توجيه معقولي ندارد و اساساً نسخ چيزي جز همين‌ها نيست.

راه گريز از جمود در دين و موافق سازي دين با شرايط و مقتضايات عصري، عقلاني كردن دين و استنباط علل و مناطات احكام به وسيله عقل است. ما مي‌توانيم، با الغاي خصوصيات قومي احكام و با نظر به احكام فطري و عقلي به استنباط علل و مناطات احكام دست پيدا كنيم و احكام ديني را روزآمد سازيم.

****

برخي دين را امري فردي و خصوصي و آخرتي برشمرده و لذا حضور آن را در اجتماع و دولت انحراف دين از مسير خود تلقي كرده‌اند. عواملي كه آنان را به اين نظريه كشانده است، عبارت از اين است كه احكام منسوب به دين به نحوي با تمايلات گروه‌هايي به حق و يا به ناحق مخالفت كرده است. به حق آنجايي بوده است كه متوليان دين با استناد به آموزه‌هاي ديني با حكومت‌هاي جور مقابله كرده‌اند و به ناحق آنجايي كه متوليان دين بر اثر فهم نادرستي كه از آموزه‌هاي ديني داشته‌اند، جلوي پيش‌رفت علمي و اجتماعي را گرفته‌اند؛ نظير مواردي كه كليسا دانشمندان را بر اثر اظهار نظرهاي خلاف آيات كتب مقدس به اعدام و زندان محكوم مي‌كردند    .

لذا به طور عمده پس از رنسانس يعني انقلاب علمي و رويكرد به علوم بشري و تجربي ساز جدايي دين از سياست و دولت نواخته شد. ما اينك براي تحليل اين مسئله و به دست دادن راه حل نكات ذيل را مي‌‌آوريم:

1.   فراگير بودن آموزه‌هاي ديني

آموزه‌هاي ديني تنها به خلوت مردم و درون خانه‌هاي آنها منحصر نيست؛ بلكه به همه جوانب زندگي آنان اعم از خلوت و جلوت سر و كار دارد. دين تنها به نماز و روزه و نظاير آن محدود نيست تا بتوان در خانه‌ يا مسجد به آنها پرداخت. دين روابط ميان انسان‌ها را هم تعريف كرده است و از انسان‌ها خواسته است، نسبت به ظلم ظالمان و فقر فقيران و مانند آنها ساكت ننشينند. عدالت ورزي و ستم‌ستيزي و احسان به ديگران از مقولاتي است كه حتي نياز است، براي تحقق آنها به تشكيل حكومت روي آورد. بنابراين دين امري فردي و خصوصي و آخرتي نيست.

2. امضاي قوميات از سوي دين

دين انبياء را حجت ظاهري و عقل را حجت باطني معرفي كرده‌است. بنابراين بنيان دين بر احتجاج و استدلال است؛ نه راز و رمز. براين اساس آموزه‌‌هاي اصيل دين الهي با عقل و فطرت و سيره عقلاء مخالفت ندارد.

دين به مفهوم اصيلي الهي‌اش چيزي تحميلي و آسماني و رمز‌آلود و بيگانه با عقل و فطرت و سيره عقلاء نيست. تقريباً انبياء نيامدند كه معارف جديدي را به بشر بياموزاند؛ بلكه آمدند كه همان ادراكات فطري و عقلي بشر را زنده كنند و برانگيزند. آنان براي روابط ميان انسان‌ها تعريف جديدي به دست ندادند؛ بلكه همان آداب و رسوم ميان قومشان را امضاء و تأييد كرده‌اند، مگر در مواردي كه تعارض آشكاري با فطريات و عقليات بشري داشته است.

بنابراين، قوميات جامعه جزء ذات دين نيست و با تغيير آنها ضرري به دين وارد نمي‌شود. چنان نيست كه اگر بشر در روزگاري رسم برده‌داري را بر انداخت و به احكام مربوط به برده‌داري عمل نكرد، به دين خللي وارد شده باشد. نيز چنان نيست كه اگر در روزگاري اسب كاركرد نظامي نداشت و ما به حكم قرآن مبني بر تهيه اسب براي جنگ با دشمن عمل نكرديم، حكم قرآن و دين زمين مانده باشد.

احكام قومي دين برآمده از مقتضيات اجتماعي قوم پيامبري است كه در ميانشان مبعوث شده است و لذا اگر در مواردي مقتضيات اجتماعي آن قوم در اقوام يا اعصار ديگر متفاوت بود، ناگزير بايد احكام مربوط نيز متفاوت باشد. البته تا جايي كه مشكل جدّي در اقتباس فرهنگي قوميات عرب براي ساير اقوام وجود نداشته باشد، ضرورت دارد، به منظور جلوگيري از هرج و مرج ديني، همان قوميات از سوي اقوام ديگر پذيرفته شود.

3. دين پشتوانه قوي ارزش‌هاي اخلاقي و انساني

ترديدي نيست كه آموزه‌هاي ديني نظير اعتقاد به خدا و قيامت و سيره انبياء و اولياء پشتوانه نيرومندي براي اخلاقي كردن جامعه است و اگر آنها به كناري نهاده شود، چيز ديگري جانشين مناسبي براي آنها نخواهد بود.

بي‌شك قدرت اعم از سياسي و اقتصادي فسادآور است و اگر لجامي مانند دين بر آن نهاده نشود، به درستي مهار نخواهد شد. دين بر قلب و دل آدميان حكومت مي‌كند و آنان را وامي‌دارد كه حتي در خلوت و دور از چشم مردم و قانون نيز به حقوق انسان‌ها تعدّي نكنند.

4. پرهيز از سوء استفاده از دين

البته پنهان نيست كه دين مانند هر ابزار ديگري چنانچه در دست نااهلان و متحجران بيافتد، مورد سوء استفاده واقع خواهد شد. هرچه اينان بيش‌تر قدرت بگيرند، از دين استفاده ابزاري بيش‌تري خواهند كرد. خود را اصل دين تلقي خواهند كرد و قرائتي خاصي را از دين كه موافق طبقه حاكمه است، به عنوان قرائت رسمي و اصيل معرفي خواهند كرد و هر قرائت ديگري را سركوب خواهند نمود.

به نام دين امتيازات خاصي را براي خود قرار مي‌‌دهند و نوعي تبعيض طبقاتي را پديد مي‌‌آورند. براي خود چنان قداستي مي‌تراشند كه ديگر نقد عملكرد آنان از سوي مردم ممكن نخواهد شد.

ترديدي نيست كه اينها آفات بزرگي است كه در حضور دين در سياست و دولت پديد مي‌آيد؛ اما آيا چاره كار اين است كه تحت عنوان خصوصي سازي دين و جدايي دين از دولت و سياست، دامن دين را از صحنه اجتماع و سياست برچينيم؟

5. پرهيز از رسمي كردن قرائت خاصي از دين

اگر فهم نادرست از دين به عنوان تفسير و قرائت رسمي دين تلقي مي‌شود و به استناد با آن سوء استفاده‌اي صورت مي‌گيرد، راه حل اين است كه مطالعات ديني مردم افزايش يابد و آن به گروه خاصي منحصر نشود. همچنان كه هرچه آگاهي‌هاي سياسي مردم افزايش يابد، خود مردم حافظ پاكي سياست خواهند بود، هرچه نيز آگاه‌هاي مذهبي مردم گسترش يابد، امكان سوء استفاده افراد خاصي را از دين از ميان مي‌برد.

اهتمام به كرسي هاي نظريه پردازي و ايجاد تضارب آراء در انديشه‌‌هاي ديني كه مورد توجه فضلاي حوزه علميه و مورد تأكيد مقام معظم رهبري قرار گرفته است، جلوي تحجر و رسمي شدن قرائت خاصي از دين را خواهد گرفت.

6. دروني كردن آموزه‌‌هاي ديني

مادامي كه دين شكل عقلاني به خود نگرفته و به درون قلب انسان‌ها راه نيافته باشد، ابزاري براي سركوب و تجاوز به حقوق مردم يا استحمار و حماقت پروري و خرافه پرستي خواهد بود.

دين بايد هم عقل آدميان را اشباع كند و هم قلب آنان را. جمودورزي بر احكامي كه به گذشته تعلق داشته و همراه نساختن دين با نيازها و مقتضيات عصري موجبات دين‌گريزي مردم را فراهم خواهد كرد. نيز جمودورزي بر ظواهر احكام و رسوخ نيافتن دين به درون قلب‌ها، حاصلي جز درويي و نفاق و ظاهرسازي ندارد. بايد مردم را عاشق خدا كرد تا آموزه‌هاي ديني به درون قلب‌ها راه يابد و ظاهر و باطن آنان را يكي سازد و اخلاص پديد آورد. عشق به خدا نيز با گريه به ياد خدا حاصل مي‌شود.

****

از ديرباز دو گروه بر سر عقل كوفته‌اند: اخباري‌مسلكان و صوفي‌مآبان. اين دو گروه در ناتواني عقل اشتراك نظر دارند: يكي در ناتواني فهم شريعت و ديگري در ناتواني فهم طريقت. يكي بر تعبّد بدون تعقل پاي مي‌فشارد و ديگري بر ارادت بي‌تعقل.
هر دو مي‌كوشند، دين يا طريقت را امري مرموز و نامعقول معرفي كنند و هركه را كه بخواهد، در فلسفه و چرايي احكام و دستورهاي آنها بيانديشد، با تيغ تكفير و تفسيق و بدعت و مانند آن نابود كنند.

در اين زمينه سخن بسيار است و در اينجا ما ناگزير از گزينش برخي از مباحث هستيم و لذا سخن را به سركوبي عقل از سوي اخباري‌مسلك‌ها محدود مي‌كنيم.

اخباري مسلكان  علت و چرايي احكام دين را خارج از فهم عقل مي‏خوانند و مردم را مكلف مي‌شمارند كه كوركورانه و صرف نظر از چرايي احكام به احكام دين پاي‌بند باشند؛ حال آن كه نه خصلت دين چنين است كه تدبّّر در چرايي و فلسفه احكام را نهي كند و اطاعت كوركورانه و تعبّد بدون تعقل را بخواهد و نه چنين ديني نزد اهل فكر مقبوليت پيدا مي‌كند.

1. عاقلانه بودن دين

دين چه به لحاظ نظري و چه به لحاظ عملي با عقل پشتيباني مي‌شود.

خداوند در ناحيه عقل نظري انسان‌ها را در شناخت خود و جهان بازپسين به عقل ارجاع مي‌هد و مي‌فرمايد، با انديشه در نشانه‌هاي من در آسمان و زمين به وجود من پي‌ببريد و از قدرت من در رويش مكرر نباتات زنده‌شدن مجدد انسان‌ها را باور كنيد.

نيز خداوند در ناحيه عقل عملي وقتي كه احكامي را صادر مي‌فرمايد، به علت و فلسفه آن نيز توجه مي‌دهد. براي مثال اگر مي‌فرمايد: نماز بخوانيد، مي‌افزايد كه نماز شما را از فحشاء و منكر حفظ مي‌كند.

2. حاكميت عقل بر دين

خدا در رأس عقلاي عالم است و هر حكمي كه صادر فرموده، عاقلانه است و به همين رو گفته‌اند: كلما حكم به الشرع حكم به العقل: هرچه را كه شرع به آن حكم كند، عقل به آن حكم مي‌كند. از اين رو پذيرفته نيست، حكمي از احكام دين با حكم عقل و سيره عقلاء مخالفت داشته باشد.

منتها پنهان نماند كه احكام دين دو دسته اند: احكام فطري و عقلي و احكام اعتباري و قراردادي. احكام كلي دين مثل راست بگوييد و عدالت بورزيد، عقلي و فطري است و عقل و فطرت آدمي به آن حكم مي‌كند. احكام جزئي دين مثل قطع دست دزد و نصف بودن ديه زن ناشي از شرايط تاريخي و جغرافيايي پيدايش دين اسلام بوده است. اين احكام را بشر قرار داده و يك سنت بشري بوده است كه خداوند آنها را امضاء كرده است. منتها اين احكام تاريخي و جغرافيايي نيز نبايد با حكم عقل و عقلاء مخالفت داشته باشد. براي مثال نصف بودن ديه زن در شرايط عصر نزول كه براي زن ارزشي قائل نبودند، قانوني عادلانه و عاقلانه بود. اما همين در شرايطي كه موجب ظلم به زن باشد، قابليت اجرا ندارد. به همين رو در سال‌هاي پيش در موردي كه چنين بود، همسان مرد با زن رفتار شد. قضيه از اين قرار بود كه مردي زني را كشته بود و در حالي كه خانواده زن حق قصاص داشت، از پرداخت نصف ديه مرد عاجز بود؛ لذا مقرر شد، نصف ديه مرد از بيت المال پرداخت شود و مرد قصاص گردد.

3. عاقلانه نبودن بدعت

بدعت يا نوآوري در دين عاقلانه نيست. نوآوري در دين يا در ناحيه احكام عقلي و فطري است كه در اين صورت به معناي مخالفت با عقل و فطرت است و يا در ناحيه احكام اعتباري و قراردادي است كه مستلزم برهم زدن سنت‌هاي جاافتاده اجتماعي و ايجاد بي‌ثباتي و هرج و مرج در دين مي‌شود و اين با عقل ناسازگار است. عقل لزوماً حكم نمي‌كند كه مثلاً بايد عبادت به زبان عربي باشد و براي مثال نماز به عربي خوانده شود؛ اما حكم مي‏كند كه وحدت ستودني است و هرج و مرج زشت. اگر چنين شود كه هركسي به زبان خودش نماز بخواند، ديگر وحدت و اشتراكي در ميان متدينان وجود نخواهد داشت و اگر نظير آن در دين گسترش پيدا كند، چيزي به نام دين باقي نخواهد ماند. بنابراين حفظ سنت‏ها و جلوگيري از بدعت‏ها حكم عقل است.

اگر ائمه(ع) در اين موارد فرموده‌اند كه دين با عقل درست نمي‌آيد، به اين معنا نيست كه خلاف عقل است؛ بلكه به اين معناست كه آن از قبيل نوع لباس پوشيدن اقوام و رانندگي از سمت راست خيابان در بسياري از كشورهاست كه توجيه عقلي ندارد. اين‏ها صرفاً قراردادهايي است كه بر اساس ذوق و سليقه توسط بشر وضع شده است  و خداوند آنها را تا جايي كه با فطرت و عقل ناسازگاري نداشته باشد، امضاء و تأييد كرده است.

4. فهم‌پذير بودن فلسفه احكام

برخي كوشيده‌اند، ميان فلسفه و علت احكام شرعي تفاوت قائل شوند و بگويند كه ما قادر به درك علت و چرايي تشريع احكام دين نيستيم؛ لذا بايد بدون چون و چرا و بدون توجه به علت احكام به آنها عمل كنيم؛ حال آن كه چنين نيست.  اگر در روايات ائمه(ع) قياس فقهي مردود دانسته شده است، به لحاظ غير عاقلانه بودن آن است؛ نه به اين جهت است كه دين با عقل درست درنمي‌آيد. مواردي از قياساتي كه از سوي ائمه(ع) مردود اعلام شده است يا از قبيل تمثيل منطقي است كه صورت استدلالي معتبري ندارد و يا از مواد ظني و غير معتبر استفاده شده است. اگر قياس بر اساس علت منصوص و مصرح در آيات و روايات باشد يا بر اساس علتي باشد كه با مطالعه بستر تاريخي پيدايش احكام كشف شود و به طريق منطقي سبر و تقسيم به دست آيد، كاملاً معتبر و حجت است.

چنان كه اشاره شد، احكام كلي دين همان احكام فطري و عقلي بشري است. دين مي‌گويد، عدالت بورزيد، عقل هم همين را مي‌گويد. دين مي‌گويد، دروغ نگوييد، عقل هم همين را بيان مي‌كند.
احكام جزئي دين نيز با قدري تعقل مطابق عقل به نظر خواهد آمد. چنانچه احكام جزئي در بستر تاريخي خودش مطالعه شود و سبر و تقسيم منطقي درباره آنها اعمال گردد و تنقيح مناط صورت گيرد، علت و فلسفه آنها به روشني درك مي‌گردد.

كساني كه تاريخ احكام دين را مطالعه نكرده‏اند، تصور مي‏كنند، عرب عصر پيامبر اسلام(ص) از احكام دين مثل نماز و روزه و حج و خمس و زكات و مانند آنها هيچ خبري نداشتند. حال آن كه واقعيت امر چنين نيست. اين‏ها سنت‏هايي بوده است كه در ميان عرب رواج داشته و آنان به آن عمل مي‏كردند. كاري كه پيامبر اسلام(ص) انجام داد، تنها اين بود كه خرافه‏زدايي كرد و سنت‏هاي باطل نظير خوردن خون و گوشت مردار را برچيد. نيز پاره‏اي تغييرات را در سنت‏هاي قبلي پديد آورد. اگر چنان باشد كه اين سنت‏ها در ميان عرب عصر نزول بوده است و حتي خودشان آن سنت‏ها را پديد آوردند، حال معنا ندارد كه بشر نتواند، علت‏ و چرايي سنت‏هاي خود كشف كند. ناگفته نماند كه خدا پيامبر اسلام(ص) را براي قومي فرستاد كه اميّ يعني بدون كتاب آسماني بودند و پيامبري براي آنان ارسال نشده بود. بنابراين تمام احكام رايج ميان آنان همان سنت‏هايي بوده است كه خود قرار داده بودند و منشأ آسماني نداشته است. پيامبر(ص) سنت‏هاي خوب آنان را امضاء كرد و سنت‏هاي بد آنان را برانداخت.

5. فطري بودن دين

دين اسلام ديني فطري است و با فطرت و عقل و وجدان آدمي مطابقت دارد و خدا آموزه‏هاي دين را مطابق خصلت‏هاي فطرت آدمي قرار داده است. انبياء نيامدند كه دين را مانند يك ماده خارجي به بشر تزريق كنند؛ بلكه آمدند، نداي فطرت آدمي را كه همان نداي ديني است، تحريك كنند و پرورش دهند. خداوند به همه افراد بشر خير و شر و خوبي و بدي را الهام كرده است و بشر به طور فطري مي‏فهمد كه چه چيزي خوب و چه چيزي بد است. در هر آيين و مرامي و در همه نقاط عالم ملاحظه مي‏شود كه مردم ظلم و دروغ و ديگر بدي‏ها را زشت و بد مي‏دانند و عدالت و راستي و و ديگر خوبي‏ها را زيبا و خوب مي‏شمارند.

6. حجت بودن فهم‏هاي مختلف بشري از دين

خداوند هركسي را به انداره درك و فهمش تكليف كرده و مجازات مي‌كند؛ به همين رو علماي ما از ديرباز فهم و درك خودشان را از دين حجت ميان خود و خدا شمرده اند. ترديدي نيست كه اختلاف نظر و فتواي علما و فقها دليل بر اين است كه نظر و فتواي برخي درست و نظر و فتواي برخي ديگر نادرست است؛ چون معنا ندارد، دو نظر يا فتواي مخالف هر دو درست باشند. در عين حال خداوند هيچ‏كس را به خاطر فهم نادرستش مجازات نخواهد كرد؛ مگر آن كه خود به نادرستي آن باور داشته باشد و در عين حال بر آن پاي فشارد. 
فهم نادرست از دين را نبايد بدعت خواند؛ زيرا بدعت آن است كه چيزي را كه در دين نيست، جز دين بياورند؛ حال آن كه فهم نادرست مستند به دين است.

البته تفسير به رأي و حاكم كردن نظر شخصي بر متون ديني مردود است؛ اما اگر كسي بدون اين كه چنين قصدي داشته باشد، نظري را بر متون ديني حاكم كرد، اهل بدعت شمرده نمي‌شود.

7. عاشقانه بودن دين

بنابر آنچه آمد كه احكام كلي دين فطري و عقلي است و احكام جزئي دين نيز نبايد با فطرت و عقل منافات داشته باشد و انبياء نيز نيامدند كه يك چيز ناشناخته‌اي را به نام دين به انسان‌ها تحميل كنند و هركسي به اندازه فهمش از دين تكليف و مجازات مي‌شود، بايد نتيجه بگيريم كه دين امري دلپذير و عاشقانه است. دين چيزي جز عشق و تمايل فطري آدمي نيست.

در پايان عرض كنم كه در آيات و روايات شواهد ارزشمندي بر آنچه آمد، وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداري كردم و آن را ان شاء الله در پست‌هاي بعدي تدارك خواهم كرد.

****

متني که اينک ملاحظه مي کنيد، نامه اي است که يکي از ايرانيان مقيم خارج با عنوان «کمي تأمل» به شرح ذيل برايم ارسال کرده است و نيز پاسخي که به آن داده ام. قبل از آن  لازم است، بيان کنم. آنچه که در اين نامه منعکس شده، چهره مشوه و زشتي از اسلام است که مخالفان اسلام و يا تاريک انديشان مسلمان درست کرده اند و پاسخ من همه مستند به آيات و روايات معتبر است که به جهت پرهيز از اطاله تنها به ذکر آدرس در متن بسنده مي کنم:
1. متن نامه

در ديني که حرفش ازادي است، ولي ان دين را ترک کني، حکمش اعدام است (ارتداد).  ديني که برترين است؛ اما کافر را همچون خوک نجس مي کند.  در ديني که حرفش ازاديست؛ وقتي کاري که در دين باشد و انجام ندهي، بايد کتک بخوري (امر به معروف و نهي از منکر).  در ديني که حرف از حق زن است، زن ها مزرعه هستند و مردان هر بذري خواهند پاشيد ( قران ).  در ديني که حرف از تساوي مرد و زن است، مرد زن را خواهد زد ( سوره نساء ).  در ديني که حرف از پاکي است، کنيز بر پيغمبرش حلال مي شود و بر صاحبان کنيز.  در ديني که حرف از آزادي است، يک مرد حق زن را زير پا لگد مال مي کند.  در ديني که حرف از آزادي است، زن بايد خود را بپوشاند تا مرد به انحراف کشيده نشود.  در ديني که حرف از شاديست، مرگ سخت ترين عذاب است و فرشتگان مرگ هرکسي را چه خوب چه بد آزار مي دهند.  ديني که جهنم کابوس مردم است.  ديني که آنقدر از قدرت انعطاف آن صحبت مي کنند تا عالمان آن به هرشکل که خواستند، اصلاح کنند، حلال را حرام کنند.

2. پاسخ  نامه

ديني که شما معرفي کرديد، چيزي است که شما تخيل کرده ايد. ما چنين ديني نداريم و نسبت به چنين ديني کافريم.

ما ديني داريم که در قرآنش خطاب به پيامبر(ص) آمده است: تو تنها ابلاغ کننده اي (رعد، 40)؛ نه جبّار (ق، 45) و مسيطر(غاشيه، 22). اجباري در دين نيست. راه  روشن و گمراهي بيان شده است. هر که خواهد آن را انتخاب کند(بقره، 256). البته طرف دار ديني هستيم که مجرم را مجازات مي کند. هرگاه کسي خواست، مقدسات مردم را به بازي بگيرد و از راه حيله و خدعه به فريب و فساد روي بياورد، او را کيفر مي دهد. نفس از دين برگشتن اگر از روي فسادانگيزي نباشد، هرگز مجازات ندارد.

* ما طرف دار ديني نيستيم که هرکه دين ديگري داشت، او را نجس بشمارد. بلکه ما طرف دار ديني هستيم که تأکيد مي کند، به ناهمدينان نيکي کنيد و قسط بورزيد (ممتحنه، 8). البته طرف دار ديني هستيم که اگر ناهمديناني خواستند، محل عبادت ما را با فساد و هرزگي بيالايند، توصيه کند، آنان را به محل عبادت خود راه ندهيد، آنان ناپاکند (توبه، 28).
* ما طرف دار ديني نيستيم که افراد را به دينداري اجبار مي کند. دينداري عشق ورزي است. به اجبار که نمي توان افراد را به عشق ورزي واداشت. ما پايبند ديني هستيم که نصح و خيرخواهي را وجه همت افراد مي شمارد. امر به معروف و نهي از منکر يعني ديگردوستي. ما وقتي ديگران را دوست داريم، آنان را به خوبي ها فرا مي خوانيم و از بدي ها بر حذر مي داريم (آل عمران، 104).

ما طرف دار ديني نيستيم که افراد بي گناه را کتک مي زند. بلکه طرف دار ديني هستيم که حميت پروري مي کند و افراد را به حمايت از کتک خوردگان بر مي انگيزاند (نساء، 75).
* ما طرف دار ديني نيستيم که براي زن حرمتي قائل نيست و راه صحيح آميزش را پاس نمي دارد و به دهان و چهره زن مني مي پاشد؛ بلکه طرف دار ديني هستيم که مني را چون بذري براي توليد نسل تلقي مي کند که بايد در محل کاشتش افکند (بقره، 223).
* ما طرف دار ديني نيستيم که زن را مي زند؛ بلکه طرف دار ديني هستيم که با زن رفتار پسنديده دارد (نساء، 19). البته طرف دار ديني نيز هستيم که اگر زني به شوهرش خيانت مي کند (غير صالحات و قانتات و حافظات لفروجهم هستند)، او را مجازات کند. آن هم بعد از مراحل نصحيت و قهر. آن هم نه در حدي که به  شقاق و جدايي بيانجامد (نساء، 34-35). اين بهترين ساز و کاري بوده است که در آن زمان مي توانسته است، باشد.

* ما طرف دار ديني نيستيم که زنان را به بردگي جنسي مي گيرد؛ بلکه از ديني طرفداري مي کنيم که از آن نهي مي نمايد (نور، 33). بردگي چيزي نبوده است که اسلام آن را آورده باشد؛ بلکه اسلام با آن مبارزه کرد. فرمود: هر که مي خواهد، به بهشت درآيد، بايد برده آزاد کند (بلد، 11-13). کفاره گناه، برده آزاد کردن است (نساء، 92). ما طرف دار ديني هستيم که تا وقتي بردگي رسمي ريشه دار بود، پيشوايان ما با بردگان غذا مي خوردند.
* ما ديني را به رسميت نمي شناسيم که حق زن را پايمال کند. ما از ديني سخن مي گوييم که مرد حق زن و زن حق مرا را پاس مي دارد (نساء، 19-21، 32).
* ما طرف دار ديني نيستيم که بار انحراف مرد را بر دوش زن مي نهد؛ بلکه طرفدار ديني هستيم که هر دو را در قبال انحراف و فساد مسئول مي شمارد و از هر دو مي خواهد لباس عيوب يکديگر باشند و جلوي انحراف و فساد همديگر را بگيرند (بقره، 187).
* ما طرف دار ديني نيستيم که هم خوبان و هم بدان را آزار مي دهد و فرشته مرگش فرشته عذاب براي همه است؛ بلکه طرف دار ديني هستيم که دين رحمت و محبت است و فرشته عذابش راحت جان خوبان (نحل، 32) و زحمت روح بدان است (انعام، 93).
* ما طرف دار ديني نيستيم که جهنمش کابوس همه مردم است؛ بلکه طرف دار ديني هستيم که جهنمش کابوس ستمکاران است (نساء، 97).

* ما طرفدار ديني نيستيم که عالمانش مي خواهند بر گرده مردم سوار شوند و براي تأمين خواسته هاي دنيوي اشان حلال را حرام مي کنند (آل عمران، 78). ما از ديني طرف داري مي کنيم که عالمانش خيرخواه مردم اند و زهد پيشه مي کنند و از حق خود به نفع مردم مي گذرند(مائده، 63).

****

در اين پست، نخست، مطلبي را كه خانم آزاد(دانشجوي ايراني مقيم خارج) فرستاده است، با قدري تلخيص از نظر مي‌گذرانيم و سپس پاسخ مختصري را كه اينجانب به مطلب نامبرده داده‌ام.

اما مطلب ارسالي خانم آزاد

در مورد نظرات مدير وبلاگ در خصوص امر اجتماعي بودن يا فردي بودن دين و فراتر از آن بحث هميشگي جدايي دين از سياست چند مطلب در زير ارائه مي گردد:

سکولاريسم (به انگليسي: Secularism  )   به صورت کلي به مفهوم ممانعت از دخالت دين در تمامي امور عمومي جامعه‌ است. اين تفکر به صورت کلي ريشه در عصر روشنگري در اروپا دارد. ارزش‌هايي مانند جدايي دين از سياست، جدايي کليسا و حکومت در آمريکا، و لائيسيته در فرانسه بر پايه سکولاريسم بنا شده‌‌اند.

واژه سکولاريسم براي اولين بار توسط نويسنده? بريتانيايي، جورج هالي اوک در سال 1846 استفاده شد. او ايده جدايي اجتماع از دين را بدون تلاش براي انتقاد عقايد ديني مطرح کرد. به نظر او سکولاريسم برهاني عليه مسيحيت محسوب نمي‌شد، بلکه مستقل بود. دانستني‌هاي سکولار به طور روشن در همين زندگي پيدا مي‌شوند و مي‌توانند در همين زندگي آزمون شوند.  

فلسفه سکولاريسم بر اين پايه بنا شده‌ است که زندگي با در نظر گرفتن ارزش‌ها پسنديده‌است و دنيا را با استفاده از دليل و منطق و فکر و استدلال، بدون استفاده از تعاريفي مانند خدا يا خدايان و يا هر نيروي ماوراي طبيعي ديگري، بهتر مي‌توان توضيح داد. در حکومت معني سکولاريسم، عدم دخالت باورهاي مذهبي در امر حکومت و برتري دادن اصول حقوق بشر بر ساير ارزش‌هاي متصور هر گروه و دسته‌اي است. در مفاهيم جامعه‌شناسي، سکولاريسم به هر موقعيتي که در آن، جامعه مفاهيم مذهبي را در تصميم‌گيري‌هاي خود کم‌تر دخالت دهد، اطلاق مي‌گردد.  

واژه سکولاريسم نخست در ميانه قرن نوزدهم در زبان انگليسي به کار رفته است و در کاربرد نخستين آن، بر آموزه‌اي دلالت مي‌کرد که مطابق آن اخلاقيات بايد مبتني بر ملاحظات اخلاقي و معطوف به سعادت دنيوي انسان باشد، و ملاحظات مربوط به خدا و حيات اخروي را بايد کنار نهاد. بعداً، سکولاريسم را به اين معناي گسترده ‌تر به کار بردند که مؤسسات عمومي، به ويژه آموزش عمومي، بايد سکولار باشد و نه ديني. در قرن بيستم، اين واژه معناي وسيع‌تري يافت که از معاني قديم و جديد واژه سکولار نشأت گرفته بود. امروزه آن را اغلب همراه با جدايي نهادهاي ديني و دولتي به کار مي‌برند.

يک پيامد عملي سکولاريزاسيون، جدايي کليسا و دولت است. در حقيقت اين پيامد چنان يادآور سکولاريزاسيون است که اغلب اين دو را يک پديده مي شمارند، و اغلب به جاي سکولاريزاسيون از جدايي کليسا و دولت سخن مي‌گويند.

جدا شدن نهاد دين و دولت در طي سکولاريزاسيون بدين معناست که مؤسسات خاص سياسي – که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند- از سيطره مستقيم يا غير مستقيم دين رها مي‌شوند. اين بدان معنا نيست که پس از سکولاريزاسيون نهادهاي ديني ديگر نمي‌توانند در مورد مسائل عمومي و سياسي حرفي بزنند؛ بلکه بدين معناست که ديدگاه‌هاي نهادهاي ديني ديگر نبايد بر جامعه تحميل شوند يا مبناي سياست‌گذاري هاي عمومي قرار گيرند. در عمل، دولت بايد تا حد امکان نسبت به عقايد گوناگون و متفاوت ديني بي‌طرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجري خواسته‌هايشان.

روابط بين دين و سياست امروزه داراي اقسام و طيف گسترده‌اي در ميان حکومت‌هاي جهان است. از يک سو در برخي کشورها همانند ترکيه و فرانسه، جدايي دين از سياست تا حدي پيش رفته‌است که از ورود دين و مذهب در دولت به شدت حراست مي‌گردد و از سوي ديگر، در بسياري کشورها همانند ايران قوانين و زمامداري کشور بر اساس شريعت و قوانين اسلام پايه گذاري گرديده‌است و البته در بسياري از کشورها همانند آمريکا، کمابيش حد واسطي بين اين دو ديدگاه به چشم مي‌خورد.

پيوند دين و سياست در ايران پيشينه‌اي کهن دارد. در زمان هخامنشيان، کورش بزرگ خود را صاحب فر، و حکومت خويش را از اين‌رو منشا يافته ازاهورا مزدا مي‌دانست.

در دوران صفوي نيز، شاه هم رئيس دولت و هم رهبر ديني بود. در دوره مشروطيت، قانون اساسي مشروطه به سال 1906 نيز سلطنت را «موهبتي خدادادي» دانست و در زمان حکومت پهلوي مقام شاهنشاه «سايه خدا بر روي زمين» ناميده مي‌شد.

اما حکومت توسط مقام روحانيت چنان که در ايران امروز ديده مي‌شود، پديده? تازه‌اي‌ است که تا پيش از اين در تاريخ اسلام پيشينه نداشته‌است، چه در عالم تسنن، چه در عالم تشيع.

آيت الله خميني که از مخالفين سرسخت جدايي دين از سياست در تاريخ نوين بود، در طول عمرش و به‌ ويژه در سال‌هاي پاياني از نظريه جدايي دين از سياست به ‌عنوان «اسلام آمريکايي» نام مي‌برد تا جايي‌که در مورد دخالت نکردن دين در سياست اظهار داشت:

  «اسلام آمريکايي اين بود که ملاها بايد بروند درسشان را بخوانند، چه کار دارند با سياست... امر حکومت با قيصر است. به ‌ما چه ربطي دارد».  

و در ديدار با نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در جماران در ششم خرداد 1360 همچنين گفت:

  «اين را بدانيد که تنها روحانيت مي‌تواند در اين مملکت کارها را از پيش ببرد. فکر نکنيد که بخواهيد کنار بگذاريد روحانيت را».

جدايي‌ناپذير بودن دين از سياست در حقيقت از ارکان کنوني نظام حاکم بر ايران است. امروزه، از ميان 192 عضو سازمان ملل متحد، ايران تنها کشوري در جهان است که اساس آن بر مبناي دين‌سالاري است. ولي آيا ايران در طي سي سال گذشته توانسته با اين اساس دين سالاري، تجربه اي موفق از حکومت داري و نگرشي نوين در امر حکومت داري و مردم داري به دنيا ارائه بدهد تا الگويي براي پيروي کردن و پياده سازي براي ديگر کشورها باشد؟ در صورت مثبت يا منفي بودن جواب به اين سؤال لطفاً مثال عملي ارائه گردد. اميدوارم خوانندگان اين پست در زمينه ارتباط يا جدايي دين از سياست که مديريت وبلاگ آن را آغاز نموده با توجه به تعاريف ارائه شده در بالا و تجربه هاي عملي موجود در ايران که نظامي دين سالار داشته و موافق عدم جدايي دين از دولت و سياست است، نظرات مفيدي ارائه دهند  .

و اما پاسخ مختصر اينجانب

ضمن تشكر از مطلب ارسالي خانم آزاد چند نكته ذيل را در پاسخ ذكر مي‌كنم:

1. نهاد دين و روحانيت كه سكولاريسم بر جدايي آن از نهاد دولت و سياست مي‌كند، ذاتاً مفسده‌اي ايجاد نمي‌كند كه لازم باشد، آن را كنار بزنيم؛ علاوه بر اين كه نوعاً افراد مذهبي و روحاني از ساير طبقات اجتماعي به ارزش‌هاي انساني و اخلاقي پايبندترند و به طور طبيعي قرار گرفتن چنين افرادي در مناصب دولتي و سياسي به سلامت فعاليت‌هاي سياسي و حكومتي كمك خواهد كرد.

2. اگر تأكيد سكولاريسم بر جدايي نهاد دين و روحانيت اين است كه روحانيان و متوليان دين با روي كار آمدن از دين استفاده ابزاري مي كنند و جلو رشد علمي و صنعتي و آزادي هاي مشروع افراد جامعه را مي‌گيرند و به حقوق آنان تعددي مي كنند، بايد گفت، استفاده ابزاري ربطي به دين و روحانيت ندارد؛ بلكه به افرادي مربوط است كه پايبند ارزش‌هاي اخلاقي و انساني نيستند و منافع دنيوي خود را دنبال مي‌كنند. اينان اگر از مقولاتي ديني استفاده ابزاري نكنند، از مقولات ديگري مثل دموكراسي و حقوق بشر و آزادي استفاده ابزاري خواهند كرد.

3. اگر در سكولاريسم سخن از اين است كه ذات آموزه‌هاي ديني با رشد علمي و صنعتي و حقوق بشر و آزادي‌هاي اساسي و ساير ارزش‌هاي انساني و عقلاني سازگاري ندارد و به همين رو بايد اساساً دين كنار نهاده شود، بايد گفت: اين ناسازگاري مربوط به ديني است كه تحريف شده باشد يا مفسران آن نتوانند، آموزه‌هاي ديني را با مقتضيات عصري سازگار كنند و تفسير عقلاني و انساني از آموزه‌هاي ديني به دست دهند. اگر چنين مشكلي در ديني يا مفسران ديني باشد، بايد در صدد حل كردن اين مشكل بر آمد؛ نه اين كه دين را به كلي كنار نهيم و خود را از مواهب دين كه تعميق ارزش‌هاي اخلاقي و انساني است، محروم سازيم.

4.  اگر سخن سكولاريسم اين است كه در نظام دين‌سالار، رهبران ديني در اموري از حكومت كه در صلاحيت آنان نيست، دخالت مي‌كنند و نسبت به دخالت‌هاي خود نيز هرگز پاسخ‌گو نيستند و امكان انتقاد و بازرسي از نهاد زير نظر آنان وجود ندارد و از اين رهگذر سوء استفاده‌هايي صورت مي‌گيرد، بايد گفت: اين نيز به ذات دين و روحانيت بر نمي‌گردد. در هر نظامي ممكن است، افراد صاحب قدرت، در اموري كه در صلاحيت آنان نيست، دخالت كنند و پاسخ‌گوي دخالت خود نباشند. باز راه‌كار اصلاح اين نابساماني كنار زدن نهاد دين و روحانيت نيست؛ بلكه بايد از طرق مناسب و معقولي جلوي اين دخالت‌ها را گرفت.

5. وجه تمايز نظام دين‌سالار با نظام سكولار اين است كه در نظام دين سالار افراد پاك‌تر و اخلاقي‌تري در مناصب حكومتي و دولتي قرار مي‌گيرند و ارزش‌هاي اخلاقي و انساني بيش‌تر ترويج و توسعه مي‌يابد و البته از اين رهگذر رفاه اجتماعي و رشد علمي و صنعتي و رعايت حقوق بشر بيش‌تر مورد تأكيد واقع مي‌شود.

حال اين كه نظام دين‌سالار ما در اين مقولات نسبت به ساير نظام‌ها چقدر برتري داشته‌است، در اين مختصر امكان بررسي ندارد. منتها شايد پاسخ به سؤال اساسي ذيل بتواند، تا حدودي دورنماي پاسخ را روشن سازد:

آيا اگر صاحب منصبان حكومتي كشور ما در اين سي سال، افرادي بي‌دين و بي‌اعتنا به خدا و قيامت و سيره انبياء و صلحا بودند، چه دستاوردهايي مي‌توانسته داشته باشند كه صاحب منصبان مذهبي و روحاني از دست‌يابي به آنها بازمانده‌اند؟

نوشته شده در تاريخ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط جعفر نکونام |

آنچه که در ذيل مي آيد، نامه اي است که يکي از دانشجويان علوم قرآنی در زمينه واقعيت دين و خدا و قيامت و پيغمبر نوشته و آنها را مورد ترديد قرار داده است و پاسخ مختصري است که اينجانب به آن داده ام.

سلام دکتر

يه واقعيت در مورد اعتقادات ديني که شايدم در حدي نباشم به شما بگم رو ميخواستم بگم.

خيلي ها هم رسيدن. شايد خودتون هم رسيده باشيد. بهش که شک دارم؛ چون اين وبلاگ عشق الهيتونو که آدم ميبينه، شک ميکنه. من هم دانش آموخته دانشگاهم، هم حوزه. در زمينه هاي کلامي و فلسفي از بدايه گرفته تا ... مطالعه کردم؛ چون برام مهم بود و ميديدم يه چيزي اينجا جور نشدنيه، حل نميشه. هيچي هيچوقت آدم سطحي نگري هم نيستم، ولي خدا وکيلي کلاتونو قاضي کنيد. ميبينيد، هممون سرکاريم؛ نه وجود خدا واقعيت داره، نه دنياي ديگه اي درکاره.

اين فلاسفه و کلاميون که همش بازي با الفاظ کردن. عمرا وجود خدا رو اثبات نکردن. همش دور خودشون چرخيدن و دور و تسلسل و امثال اينا رو کشف کردن تا به بن بست نخورن.

از اون ورم قرآن و حديثه که هردوتاش احتمال قوي تحريف داره. حالا تحريف هم نشده باشه، معلوم نيست حرف خود محمد باشه يا خدايي که ميگه.

اين حرفاي عرفا که هم يه جور مرتازگريه که فقط تمرکز و اينجو چيزا ميخواد، نه دين و خدا و پيغمبر.

چيز شاقي هم نيست. زندگي عادي ترجيحش بيشتره.

خلاصه دکتر سرتونو درد نيارم. به نظرم شما با اين سطح قوي تحليل و سطح فکر بالا عمرتو صرف اينجور مزخرفا و اين آدماي بي سواد نکنيد. من که به آرامش رسيدم، از وقتي به اين واقعيت رسيدم که به قول خدايان يونان راز خدا اينه که هيچ رازي وجود نداره.

به نظر من ما آدما گروهي از حيوانات هستيم، نه حيوان فلسفي. واقعا حيوان هستيم که يه سري آداب و اخلاقيات رو برا خودمون درست کرديم. البته خيلي هاش هم بد نيست براي زندگي بهتر. بعضي وقتا هم اين اخلاقيات رو در قالب مرموزي (البته مرموز به تصور کسايي که نميشناسنش وگرنه گفتم که رازي در کار نيست) به نام دين به بقيه القاء کرديم.

دوست دارم نظرتونو بگيد؛ ولي ميدونم فضاي پر از ترويز و دروغگويي ايران بهتون اجازه اعتماد نميده.

ببخشيد که ناشناس پيام دادم. من مثل شما شجاع نيستم و البته دلسوز هم نيستم به اندازه شما. همين که خودم رسيدم بهش برام کافيه و آروم شدم.

به نام خدا و با سلام

شما مطالب مختلفي فرموديد که تصور مي کنم، مهم ترين آنها در فرازهاي ذيل خلاصه مي شود و من هم مختصري درباره آن توضيح مي دهم:

الف. دين را خودمان درست کرديم.

اولاً، من نيز با شما موافقم که دين حاصل تجربيات خود بشر است. برخي از دين ها حاصل تجربيات عادي بشر بدون ارتباط با نيرويي غيبي و قدسي است؛ اما برخي از دين ها حاصل تجربيات بشر به همراه ارتباط با نيرويي غيبي و قدسي است. به نوع اول دين ها «اديان غير الهي» و به نوع دوم دين ها «اديان الهي» مي گوييم. اين که دين ها حتي دين هاي الهي با هم فرق دارند، به جهت اين است که حاصل تجربيات خود بشر است و الا اگر صرفاً منشأ غيبي داشت، بايد همه اديان الهي يکي بودند. منتها، جوهر دين الهي حاصل تعامل و ارتباط بشر با غيب است. در هر قومي ميان شخصي که پيغمبر ناميده مي شده و نيروي غيبي و قدسي ارتباط برقرار مي شده و او تجربيات حاصل از اين ارتباطش را در اختيار پيروانش مي نهاده است.

ثانياً، من هم مثل شما دين را رازآلود و غير معقول نمي دانم. دين بايد معقول باشد. اگر چيزي با عقل قابل درک نباشد، توجيهي ندارد که به آن تکيه شود و زندگي بر آن مبتني باشد. عقل هم دو نوع است: عقل نظري و عقل عملي. «عقل نظري» مثل اين که هر معلولي علتي دارد يا هر نظمي ناظمي دارد. «عقل عملي» مثل اين که عدالت خوب است و ظلم بد است. برخي از چيزها نيز ذوقي و سليقه اي و قومي و تاريخي است، مثل اين که چه لباسي بپوشيم يا به چه زباني حرف بزنيم يا امور اجتماعي امان را چطور مديريت کنيم. به اين ها «امور عقلائي» مي گوييم و آنها تابع قرارداد و خرد جمعي است. اين ها تا جايي که خلاف عقل نباشد، اشکال ندارد و تفاوت آنها کاملاً معقول است. انبياء در عين حالي که تجربيات قدسي خود را در اختيار مردم نهادند، تجربيات و دستاوردهاي عقلي و عقلائي مردم را هم امضاء و تأييد کردند. بنابراين دين حاصل تجارب دروني و فطري و عقلي و عقلائي خود بشر است.

ب. خدا واقعيت ندارد.

خدا بستگي دارد به اين که چه معنايي از آن در ذهن داريد. آري، اگر يک چيز وهمي باشد که هيچ اثر و نشانه اي نداشته باشد، بايد بگوييم که هيچ واقعيتي ندارد.

ما واقعيت چيزها را به دو طريق کشف مي کنيم: يا به طور مستقيم يعني با حس کشف مي کنيم؛ مثل اين که با چشم مي بينيم و با گوش مي شنويم و نظاير آنها. يا به طور غير مستقيم آن چيزها را کشف مي کنيم؛ يعني آثار و نشانه هاي آنها را حس مي کنيم و از طريق آنها به کشف آن چيزها دست مي يابيم. مثل دوستي که در شهر ديگري زندگي مي کند و ما از نامه اي که براي ما مي فرستد يا تلفني که به ما مي زند، کشف مي کنيم که واقعيت دارد. ما نمي توانيم منکر بشويم که همه چيزها حسي و قابل درک با حس نيستند، مثل روح خودمان يا اشعه هاي ناديدني يا صداهاي ناشنيدني. ما تنها هفت رنگ را مي توانيم ببنيم و ماوراي بنفش و مادون قرمز را نمي توانيم ببنيم. نيز ما طول موج هاي محدودي را مي توانيم بشنويم. طول موج هاي کوتاه را نمي توانيم بشنويم و برخي از آنها را حيواناتي مثل اسب مي توانند بشنوند. طول موج هاي بلندتر از حد معمول هم موجب مرگ ما مي شود و ما قادر به تحمل صداي آنها نيستيم. اما به هر حال، نمي توانيم، آنها را انکار کنيم و بگوييم که واقعيت ندارند. شناخت واقعيت اينها از طريق آثار و نشانه ها و يا نقل متواتر آنهاست. شناخت خدا هم همين طور است. شما نمي توانيد منکر شويد که اين جهان يک مجموعه دقيق و منظم است و يک مجموعه دقيق و منظم هم از روي تصادف و تق و توق درست نمي شود؛ بلکه بايد از يک منبع عقل و شعور و نبوغ برخاسته باشد. شما نمي توانيد بگوييد که يک تلويزيون همين طوري اجزايش به وجود آمده و پهلوي هم چيده و درست شده است. دقت و پيچيدگي و نظم موجودات جهان خيلي از تلويزيون بيش تر است؛ لذا نمي توان گفت که جهان و موجودات آن بدون عامليت يک شعور و قدرت عظيمي پديد آمده و مديريت مي شود. منظور از خدا همين منبع شعور و قدرت عظيم است. پس خدا را مي توان با تکيه بر موجودات جهان شناخت.

خدا قابل تجربه دروني هم هست. وقتي توجه مي شود که ما بدون اين که بخواهيم به وجود آمديم و بدون اين که بخواهيم مريض مي شويم و بدون اين که بخواهيم مي ميريم. نه تپش قلبمان به اراده ماست و نه نفس کشيدنمان و نه ديگر امور غير ارادي امان. با اين توجه به روشني در مي يابيم که مثل يک انگشتريم در دست يک نيروي غيبي قدرتمند و با شعور. هر طرف که او ما را بچرخاند، مي چرخيم و همه هستي و داشته هايمان از او و به دست اوست. وقتي به اين منبع قدرت فکر مي کنيم و با آن ارتباط برقرار مي کنيم و اين ارتباط با درد دل با او و دلدادگي به او و گريه به ياد او همراه مي شود، يک حس بسيار دوست داشتني و لذت و عشق دلپذير و آرامش وصف نشدني به همراه روشن بيني و قدرت در وجود ما راه مي يابد. من به اين منبع قدرت و علم و لذت و آرامش، خدا مي گويم. فکر نمي کنم که شما هم چنين حس و درکي از چنين منبع علم و قدرت و لذت و آرامش نداشته باشي. آيا مي توان فهميد که ما همه هستي و داشته هايمان از کسي است و عاشق و علاقه مند به او نشويم؟ آيا شما کسي را که به شما هديه اي بدهد، دوست نداريد؟ آيا به او دل نمي بنديد؟ آيا دلبسته و عاشق او نمي شويد؟ کداميک از داشته هايت مال خودت است؟ اگر مال خودت هست، چرا ازت گرفته مي شود؟ چرا قدرت حفظ آنها را نداري؟ اگر مال خودت نيست، از کجا به دست آوردي؟ چه کسي آنها را به شما داده است؟ آيا معتقد نيستي که يک منبع قدرت و شعور آنها را به شما داده است؟ ما به اين منبع قدرت و شعور خدا مي گوييم. 

ج. آخرت واقعيت ندارد.

اگر ما قبول کرديم که جهان يک مجموعه منظم است و يک شعور قدرتمندي بر آن حاکم است و آن را مديريت مي کند، ناگزير بايد پذيريم که کار عبث و بي فايده انجام ندهد. اين که کسي يک چيز بسيار دقيق و پيچيده اي را درست کند و بعد بدون هيچ دليلي خراب کند و از بين ببرد، مورد سرزنش است و به او اعتراض مي شود که چرا اين چيز مهم را خراب کردي و از بين بردي؟

قصه ما هم همين طور است. اگر زندگي ما محدود به اين دنيا باشد و بعد از آن نابود شويم، در حالي که ما موجودات مهم و دقيق و پيچيده اي هستيم، معقول نيست که نابود شويم. اين همه تلاش ما براي علم آموزي و تجربه آموزي و خدمت به ديگران و نيز اين همه ظلم هايي که مجال مجازات نمي يابد، بي معنا و عبث و نادرست و ظالمانه خواهد بود. اين ها با شعورمندي جهان سازگار نيست. آيا خود شما مي آييد، خانه اي بسازيد و بي جهت خرابش کنيد؟ آيا به شما نخواهند گفت، اي بي عقل! چرا خانه اي را که ساخته اي بي جهت خراب مي کني؟

د. قرآن و حديث تحريف شده و معلوم نيست که از خدا و پيغمبر باشد.

قرآن و حديث واقعيت هاي تاريخي اند و قابل مشاهده مستقيم نيستند که با چشم خود ببينيم، آيا تحريف شده و بدانيم که آيا از خدا و پيغمبر هست يا نه. قاعده در شناخت واقعيت هاي تاريخي اين است که از طريق نقل ديگران به واقعيت داشتن آنها پي ببريم. ما نمي توانيم، بگوييم، هيچ چيزي در گذشته نبوده و هرچه در گذشته بوده، قابل شناخت نيست. ما در همين زمان خودمان اگر چيزهايي را نديده باشيم، آيا منکر وجود آنها مي شويم؟ يا اگر افراد زيادي گفتند که ما آنها را ديده ايم و هيچ قرينه اي هم بر دروغ گويي آنها نباشد، اطمينان پيدا مي کنيم که آنها واقعيت دارند. قرآن و حديث و از جانب خدا و پيغمبر بودن آنها هم به همين شکل است و از طريق نقل ديگران به واقعيت داشتن آنها پي مي بريم. به طرق متواتر نقل کرده اند که قرآني که پيغمبر براي مردم مي خواند، متفاوت از مضامين و سبک گفتاري بود که خودش داشت. هم خودش مي گفت که قرآن به من آموخته مي شود و هم اطرافيانش درک مي کردند که به او آموخته مي شود، بدون اين که افراد بشر به او آموخته باشند. قرآن را هزاران نفر نسل اندر نسل براي ما نقل کردند و قرآن موجود با قرآني که بيش از هزار سال قبل بوده، هيچ تفاوتي ندارد؛ لذا دليلي ندارد که بگوييم، قرآن از سوي يک منبع بيرون از وجود پيامبر اسلام(ص) نبوده و يا قرآن تا آمده به دست ما برسد، تحريف شده است. البته در پاره اي از احاديث تحريفات و جعلياتي صورت گرفته است؛ اما چنين نيست که آنها قابل شناسايي نباشند. هم در اسناد آنها و هم در متون آنها قرائن و نشانه هايي هست که کدام حديث جعلي است و کدام جعلي نيست.

هـ. زندگي بدون دين ترجيح دارد.

چنان که عرض کردم، دين عبارت است از همان تجارب بشري است که چارچوب عقلي و عقلائي دارد و بنابراين هيچ کسي نمي تواند بدون دين باشد. باور به امور غيبي مثل خدا و آخرت نيز اساس عقلي دارد.

به علاوه، زندگي ديني امتيازاتي دارد که نمي توان منکر آن شد:

اولاً، باور به اين که يک شعور قدرتمندي ناظر بر اعمال ماست، موجب مي شود که هر عملي از ما سر نزد و مرتکب ظلم و خيانت و دروغ و ديگر رذايل اخلاقي نشويم؛ بلکه عدالت بورزيم و راست بگوييم و نيکوکاري کنيم و ديگر فضائل اخلاقي را انجام دهيم.

نيز ارتباط و هم سخني با آن شعور قدرتمند، مايه بصيرت و آرامش و لذت و قدرت ما در زندگي است.

ثانياً، باور به اين که زندگي ما به حيات دنيوي محدود نيست و اعمال ما بي حساب و کتاب نمي ماند و ما پس از اين جهان به جهان ديگري که برتر است، در مي آييم، موجب مي شود، به فضائل روي بياوريم و از رذايل اجتناب کنيم.

و. من وقتي فهميدم که هيچ رازي مثل خدا و آخرت نيست، به آرامش رسيدم.

شما براي من توضيح نداديد که عليرغم اين که همه چيز اين عالم را تصادفي و تق و توقي مي دانيد و مرگ را نابودي احساس مي کنيد و هيچ پيش بيني نمي کنيد که حالا بميريد يا يک لحظه ديگر، چطوري آرامش داريد؟


برچسب‌ها: پاسخ به شبهات یک دانشجوی علوم قرآنی از دین برگشته
نوشته شده در تاريخ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط جعفر نکونام |

بسم الله الرحمن الرحیم

ریاست محترم هیئت بدوی دانشگاه قم

سلام علیکم

يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوىفَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب‏ (ص، 26)

احتراماً در پاسخ به ابلاغیه شماره 113/ هـ/ ت/ ا/ ق مورخ 16/ 12/ 90 موضوع «القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات اسلام»، نکات ذیل را به استحضار می رساند:

1. در «ابلاغیه» اظهار شده است، در وبلاگ «مدهامتان» به القای مطالب الحادی و موهن پرداخته شده است؛ نظیر تعابیر الحادی و کفرآمیز درباره «الله»؛ اهانت به پیامبر اسلام(ص)، حضرت امیر المؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و حضرت سید الشهداء(ع)؛ تحریف قیام عاشورا و نسبت های موهن به آن؛ توهین به امام خمینی و رهبر معظم انقلاب.

این در حالی است که در این وبلاگ هیچ شاهدی برای آن اتهامات سراسر کذب و اشمئزازآور نمی توان یافت. تردیدی نیست که اینجانب نظریات و نوآوری هایی دارم؛ اما همگی در دفاع از اسلام و تشیع و قرآن و تقدیس مقدسات و در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب حقه تشیع است. اختلاف نظر در این چارچوب هم رواست و این چارچوب، منطقة الفراغ اظهار نظریات علمی به شمار می رود و از دیرباز میان علمای شیعه رواج داشته است و شواهد بی شماری را می توان یاد کرد که علمای شیعه نظریات یکدیگر را نقد کرده اند، بدون این که همدیگر را به «القای اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» متهم سازند. یکی از نمونه های آن، اعتقاداتی است که شیخ صدوق می نویسد و شاگردش شیخ مفید «تصحیح الاعتقادات» را در نقد آن تألیف می کند.

من بسیار سپاسگزار خواهم بود که کسی از میان نوشته های اینجانب در دو وبلاگ «مدهامتان» و «عشق الهی» و یا مقالات و کتاب هایم، موردی را با دلایل روشن و معتبر یاد کند که مصداق «القای اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» باشد. 

2. چنان که از مستندات پرونده آشکار است، اتهامات مذکور بر اساس محتویات سایت ها و وبلاگ های ملحدان و وهابیان است که اینجانب به درخواست دانشجویان ارشد برای پاسخگویی به شبهات و گرفتن موضوع پایان نامه خود در زمینه آنها به گروه اینترنتی «قرآن دانشجو» ارسال کرده است. گفتنی است که این گروه اینترنتی در اواسط آبان ماه سال 89 راه انداز شده است (نک: پیوست1).

درست یکسال پیش یعنی در حدود دی ماه سال 89 در زمینه این ایمیل ها غائله ای برپا شد و با اطلاع رسانی اینجانب به مسئولان دانشکده و دانشگاه (نک: پیوست2) و در وبلاگ (نک: پیوست3) خاتمه یافت و بعد از آن نیز هیچ ایمیلی از شبهات ملحدان و وهابیان به گروه ارسال نشد؛ حال سئوال این است که چرا پس از گذشت یکسال از آن مجدداً در هیئت محترم بدوی مطرح می شود؟ البته از صفحه 2 پرونده مکشوف به عمل می آید که غرض از طرح مجدد موضوع، جلوگیری از ارتقای اینجانب به مرتبه استادی است. امیدوارم، این غرض «قربة الی الله» باشد. از اعضای محترم هیئت بدوی انتظار دارم، آنچه را که برایشان حجیت شرعی دارد، مستند حکم خویش قرار دهند تا ان شاء الله در پیشگاه خدای بزرگ و پیامبر گرامی اسلام(ص) و اهل بیت مکرم ایشان(ع) روسفید باشند.

3. اتهام «القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» به اینجانب وارد به نظر نمی رسد؛ زیرا چنین اتهامی ظهور در این معنا دارد که فاعل آن مروّج و موافق اندیشه های الحادی باشد و برای مقدسات احترامی قائل نباشد؛ علاوه بر آن، قصدش تضعیف باورهای دیگران باشد و به علاوه آن اندیشه ها در دسترس همگان نبوده باشد؛ نیز انتشار آنها برای عامه مردم باشد؛ حال آن که هیچ یک از این موارد درباره من و کار من صدق نمی کند؛ زیرا:

اولاً، مستنداتی که به آنها تکیه شده است، واضح است که هرگز سخنان اینجانب نیست؛ بلکه سخنان ملحدان و وهابیان است؛ لذا نمی توان گفت که اینجانب چنین اندیشه هایی را القاء کرده یا چنین توهین های را به مقدسات روا داشته است.

ثانیاً، این شبهات در سایت ها و وبلاگ ها در دسترس همگان هست و شیوع دارد؛ لذا ارسال آنها برای دانشجویان ارشد و دکتری و استادان دانشگاه ها، آن هم از طریق ایمیل که تنها اعضا به اطلاعات ارسالی دسترسی دارند و دسترسی دیگران به آن امکان پذیر نیست، هرگز نمی تواند مصداق اشاعه و ترویج شبهات و القاء اندیشه های الحادی باشد.

ثالثاً، بسیار واضح است که غرض اینجانب از انعکاس شبهات و ایرادات ملحدان و وهابیان به دانشجویان ارشد و دکتری و حتی استادان دانشگاه که عضو گروه اینترنتی «قرآن دانشجو» هستند، اهتمام به پاسخگویی به این شبهات بوده است؛ لذا هرگز طرح این شبهات برای اهل پژوهش به منظور پاسخگویی مصداق «القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» دانسته نمی شود. اشاره اینجانب در آغاز هر ایمیل با عبارت «برای پژوهش» گواه این منظور است (برای نمونه، نک: پرونده، ص74، 77، 80، 87، 94، 100 و 102).

در ضمن، مطالب مربوط به صفحات 10-70 یعنی 60 صفحه از پرونده ظاهراً از طریق ایمیل اینجانب ارسال نشده است؛ زیرا آدرس ایمیل اینجانب در آن به چشم نمی خورد؛ بلکه آدرس و مشخصات وبلاگ «بخوانید و داوری کنید» در آن مشهود است. این نشان می دهد که پرونده ساز این مطالب را از خود وبلاگ مذکور کپی کرده است.

رابعاً، از طریق گروه اینترنتی «قرآن دانشجو» تا زمان وقوع غائله پیش گفته در سال گذشته، حدود پانصد و پنجاه ایمیل از سوی اعضای گروه از جمله اینجانب ارسال شده که تنها موارد انگشت شماری از آنها حاوی مطالب توهین آمیز بوده است. بسیاری از مطالب ارسالی در پاسخ آن شبهات بوده (نک: پیوست4) و بسیاری نیز در زمینه راهنمایی دانشجویان در خصوص انتخاب موضوع پایان نامه هایشان (پیوست5) یا دیگر اطلاعات مفید (نک: پیوست6) برای آنان بوده است.

گفتنی است که فعالیت اینجانب در این گروه اینترنتی چندان برای دانشجویان و اساتید سودمند بوده است که وقتی برای فروکش کردن غائله دست از فعالیت کشیدم، سیل ایمیل های اعضا به اینجانب سرازیر شد و از من خواسته شد، به فعالیت خود ادامه دهم (نک پیوست7)؛ بنابراین روشن است که غرض از راه اندازی و فعالیت این گروه علمی – پژوهشی «القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» نبوده است.

خامساً، نظر به این که ایمیل های ارسالی از طریق ریدر گوگل به گروه ارسال می شده، امکان ویرایش مطالب ارسالی و حذف توهین ها نبوده است. تنها می توانستم، یادداشت مختصری در صدر ایمیل بیافزایم؛ نظیر این که این ایمیل «برای پژوهش» و گرفتن موضوع پایان نامه مناسب است (برای نمونه، نک: پرونده، ص74، 77، 80، 87، 94، 100 و 102)؛ یا «پیش تر از لحن اهانت آمیز نویسنده مطلب پوزش می خواهم» (برای نمونه: نک: پرونده، ص94)؛ یا به اشاره به نقد محتوای ایمیل بپردازم (برای نمونه، نک: پرونده، ص102).

4. بدیهی است که از سویی تفسیر عبارت قانون باید به گونه ای باشد که با ظاهر الفاظ آن موافق باشد و موارد نقض و لوازم باطل نداشته باشد. اگر چنین باشد که مطلق طرح شبهات ملحدان و وهابیان و توهین های ملحدان و وهابیان به مقدسات جرم باشد، باید طرح آنها نزد مراجع و علما جهت پاسخگویی به آنها نیز جرم باشد یا طرح آنها نزد عموم مردم به منظور ابراز مخالفت و انزجار و مقابله با آنها جرم تلقی شود. این در حالی است که  هرگز چنین نیست.

از سوی دیگر، اعضای محترم هیئت حتماً واقف اند که هرگونه استنباطی از اسناد اتهامی باید بر تفحص همه قرائن متوقف باشد و بدون لحاظ همه قراین، هرگونه استنباطی بی اعتبار خواهد بود. قرائن همگی گواه این است که ارسال شبهات مورد اشاره به گروه قرآن دانشجو هرگز ذیل اتهام «القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» قرار نمی گیرد. برخی از مهم ترین قرائن، از این قرار است:

اولاً، راه اندازی گروه اینترنتی «قرآن دانشجو» به درخواست دانشجویان ارشد علوم قرآن و حدیث بوده و غرض از آن کمک به دانشجویان در زمینه های مختلف پژوهشی بوده و ارسال شبهات به منظور پاسخگویی به این شبهات از طریق انتخاب موضوع پایان نامه خود در زمینه آنها بوده است. مخفی نیست که اینجانب کتابی با عنوان «روش تحقیق با تأکید بر علوم اسلامی» تألیف کرده ام که تاکنون به چاپ ششم رسیده است. نیز چند سالی است که درس «روش تحقیق و پایان نامه نویسی» بر عهده ام گذاشته می شود و دانشجویان بیش از همه به اینجانب جهت معرفی موضوعات پایان نامه مراجعه می کنند. پاسخگویی به این نیاز و نیز ضرورت اهتمام به پاسخگویی به شبهات ملحدان و وهابیان از سوی پژوهشگران  ایجاب کرد که شبهات آنان به گروه قرآن دانشجو ارسال شود.

ثانیاً، اعضای گروه قرآن دانشجو  افراد عادی نیستند؛ بلکه اهل پژوهش اند. آنان عبارت از دانشجویان ارشد و دکتری و نیز شماری از اعضای هیئت علمی دانشگاه های مختلف ایران هستند. تا آنجا که اطلاع دارم، تا قبل از غائله مذکور این اساتید عضو گروه قرآن دانشجو بودند: حجت الاسلام و المسلمين آقای ...، دکتر ...، دکتر ...، سرکار خانم دکتر ... از دانشگاه الزهراء، سرکار خانم دکتر ... از دانشگاه شاهد، سرکار دکتر خانم ... از پژوهشگاه علوم انسانی، آقای دکتر ... از دانشکده علوم حديث. معمولاً کسانی عضو اين گروه شده اند که با اينترنت سر و کار و آشنايی داشته اند.

ثالثاً، همراه ارسال هر ایمیل، تأکید می شد که آن برای تحقیق است و حتی در مواردی که پاسخگویی به شبهه پیچیدگی داشت، به پاسخ آن اشاره می شد. (نک: پیوست8 و پرونده، ص102)

رابعاً، در کنار ارسال شبهات ملحدان و وهابیان، از سایت های پاسخگو، پاسخ هایی که علمای شیعه به آنها داده اند، کمابیش ارسال می شده است. (نک: پیوست4)

خامساً، هیچ یک از اعضای گروه قرآن دانشجو هرگز چنین پنداری را که این ایمیل ها مصداق «القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» از سوی من است، به من یادآور نشد و این نشان می دهد که لااقل قریب به تمام آنان هرگز ارسال ایمیل ها را مصداق چنین اتهامی نمی دانستند. حتی آقای دکتر ... عضو هیئت علمی دانشکده علوم الحدیث بعد از آن که من بعد از غائله از ارسال ایمیل خودداری کردم، از مفید بودن آن ایمیل ها سخن گفت و از من خواست که به آن ادامه دهم. مرقومه وی چنین است: «استاد معزز جناب آقای دکتر نکونام. سلام عليکم. بنده توفيق دانشجويی و درک محضرتان را نداشته ام؛ ولی چند سالی است عضو هيأت علمی دانشکده علوم حديث شهر ری هستم و در مراکز دانشگاهی مانند پرديس هم تدريس مي کنم. از نظر جهت گيري های سياسی و نظرگاه های علمی هم با جناب عالی هم افق نيستم؛ ولی با اين همه از شبهات (ارسالی) شما استفاده مي کردم و در اين مدت فايل مخصوصی برای اينگونه شبهات گشوده بودم؛ بنابر اين فکر نمي کنم با بی مهری چند نفر از دوستانی که در اين محيط تحمل ديدن اين شبهات را ندارند، مسأله حل شود . بالاخره اين شبهات وجود دارد و اگر در اين فضای خاص برای پژوهش قرار نگيرد، بی ترديد وارد جامعه خواهد شد - چنانکه شده است- و همواره بيشتر خواهد شد . از حضرت عالی درخواست مي کنم به ارسال مطالبتان ادامه دهيد و انتقاد عزيزان را هم بپذيريد؛ ولی راه حل آن را قطع همکاری با گروه ندانيد. همواره بايد بدانيم که همه موافق ما نيستند؛ ولی فضای گفتگو خيلی بهتر از کناره گيری است». (نک: پیوست7)

سادساً، اساساً خودم در وبلاگ های خود به ویژه وبلاگ «عشق الهی» به پاسخگویی شبهات ملحدان و وهابیان پرداخته ام. این نشان می دهد که نمی تواند ارسال شبهات، مصداق «القای اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» قرار گیرد. (نک: پیوست9)

سابعاً، دغدغه اینجانب برای ترویج اندیشه های توحیدی و احترام به مقدسات اگر از دیگران بیش تر نباشد، کمتر نیست. اینجانب تنها در وبلاگ عشق الهی بیش از 100 پست (مطلب وبلاگی) منتشر کرده ام که به طور عمده در ترویج عشق ورزی به خدا (نک: پیوست10) و اهل بیت(ع) است (پیوست11) و شعار این وبلاگ که در صدر وبلاگ قابل مشاهده است، حدیث شریف امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است که فرمودند: «هل الدین الا الحب». پرواز دو کبوتر در طرفین آیه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» در بالای وبلاگ، نماد ترویج توحید و اندیشه های توحیدی و تقدیس الله در این وبلاگ است. (پیوست18)  این وبلاگ هر روز بیش از 200 دفعه باز می شود. کدامیک از اعضای هیئت علمی در سراسر کشور، این گونه مردم را به دین و عشق به خدا و اهل بیت(ع) دعوت می کند؟ بسیاری با مطالعه مطالب این وبلاگ یا شنیدن آهنگش (پیوست17) متحول شده اند که ملاحظه کامنت های ذیل مطالب وبلاگ گواه این واقعیت است. اینجانب انتظار داشتم، به جای این که محاکمه شوم، به جهت این فعالیت ها مورد تقدیر و تشویق قرار بگیرم. البته پاداش من نزد خداوند محفوظ است و همین مرا بسنده است.

تاسعاً، شاهد دیگر برای دغدغه اینجانب نسبت به ترویج اندیشه های توحیدی و گرایش دانشجویان به خدا و اهل بیت(ع) این است که کلاس هایم همیشه کمابیش با مواعظ اخلاقی و عرفانی همراه بوده است. از جمله این که هر کلاسم را با یک حدیث عرفانی و اخلاقی که از آن به حدیث عشقی تعبیر می کنم، شروع می نمایم (نک: پیوست12). میزان تأثیر این مواعظ و احادیث از دانشجویان اینجانب قابل پژوهش است. تلقی دانشجویان از اندیشه ها و رفتار اینجانب درست بر خلاف اتهام زنندگان است (نک: پیوست13)

5. اینجانب را به ترویج آیین منحط وهابیت در دانشگاه متهم کردند؛ (نک: پرونده، ص2) بدون این که مشخص نمایند، من کدامیک از اندیشه های آنان را ترویج کرده ام. عقاید شیعه مشخص است و آن عبارت است از امامت ائمه اثنی عشر و عصمت و علم غیب و توسل و شفاعت و رجعت ایشان. کاش روشن می کردند که اینجانب در کدامیک از نوشته های خود چنین عقاید حقی را انکار کرده ام که مرا را به ترویج وهابیت متهم ساخته اند. آیا اثبات عصمت انبیاء و ائمه(ع) یا اثبات دغدغه پیامبر اسلام(ص) در زمینه جانشینی امام علی(ع) (نک: پیوست16) و عشق ورزی به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) (نک: پیوست11) که در وبلاگ هایم صورت گرفته، ترویج وهابیت است؟

من انکار نمی کنم که دلالت برخی از آیات را در این زمینه مجمل می دانم و استناد به آنها را - طبق سفارش امام علی(ع) به ابن عباس درباره احتجاج با خوارج و توصیه آیت الله بهجت در زمینه اثبات حقانیت شیعه - کارساز نمی دانم. حضرت علی(ع) خطاب به ابن عباس در احتجاج با خوارج فرمود: «لا تُخاصِمهم بالقرآن فإنّ القرآنَ حَمّالٌ ذو وجوهٍ تقولُ و يقولون، و لكن حاجِجهم بالسُنَّةِ فإنّهم لن يجِدوا عنها مَحيصا؛ با آنان با قرآن استدلال نکن؛ زیرا قرآن وجوه مختلفی از معانی را می پذیرد. تو چیزی می گویی و آنان چیز دیگر؛ بلکه با آنان با سنت استدلال کن؛ زیرا از آن گریزی ندارند». (نهج البلاغه عبده، 3/ 136) آیت الله بهجت نیز بهترین راه اثبات حقانیت شیعه را استناد به روایات موجود در کتب اهل سنت معرفی فرموده است. (نک: پیوست16- من شیعه ام)

مهم این است که من عقاید شیعی را ثابت می دانم؛ منتها برخی از آنها را با ادله دیگری اثبات می نمایم. (برای نمونه، نک: پیوست16) بدیهی است که رد دلیل مستلزم رد مدعا نیست. حال به فرض من دلیلی از یک مدعا را رد کردم. هرگز نمی توان به استناد رد دلیلی از سوی من به رد مدعا از سوی من حکم کرد.

6. افکار اینجانب را به انحرافی و اباطیل توصیف کرده اند (نک: پرونده، ص2). در این زمینه چند نکته قابل توجه است:

اولاً، افکار متفاوت اینجانب در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است و این چارچوب منطقۀ الفراغ تلقی می شود؛ لذا به فرض که افکارم انحرافی و اباطیل باشد، این که به دین و مذهب زیانی نمی رساند. بدیهی است که از دیرباز میان علمای شیعه اختلاف نظر بوده و از میان نظرهای مختلف، به حسب واقع، یک نظر حق و دیگر نظرها باطل است. حال آیا باید اگر کسی نظر خودش را حق دانست، نظر دیگران را جرم تلقی کند و آنان را به جرم داشتن افکار انحرافی و اباطیل مجازات نماید تا «باعث عبرت سایرین» شود؟

ثانیاً، دلیل باطل بودن یک نظر و حق بودن نظر دیگر به جهت شهرت نیست؛ بلکه به جهت اعتبار و قوت استدلال است. من تصور می کنم، شایسته است، نظرها در یک فضای اخلاقی و دوستانه – چنان که قوانین پیش بینی کرده است – به بحث گذاشته شود و از رهگذر بحث علمی و دوستانه حق و باطل بودن نظری مشخص شود؛ نه این که صاحب نظر مجرم خوانده و به محاکمه کشیده شود. بدیهی است که چنین رویکردی نه تنها به تقویت دین و مذهب کمک نخواهد کرد؛ بلکه آن را تضعیف خواهد نمود. دین و مذهب با اقناع علمی و توسعه تجربه های دینی و عرفانی تقویت می شود؛ نه با تکفیر و تفسیق و تضییق حقوق و نظایر آنها.

ثالثاً، شایسته می دانم، این همه تأکیدات مقام معظم رهبری بر آزاداندیشی و نظریه پردازی و نقد مغفول واقع نشود. تصور نمی کنم، حضرت ایشان معتقد باشند، هر صاحب نظری که نظری خلاف مشهور دارد، «جلوی ارتقایش گرفته شود» و مجازات گردد تا «باعث عبرت سایرین» شود.

7. اتهام «القای وقوع تقلب در انتخابات و تشویق دانشجویان به عدم شرکت در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی» بسیار شگفت آور است. من اساساً به خواب هم سراغ ندارم، با دانشجویی در زمینه انتخابات سخنی گفته باشم؛ چه رسد به این که درباره «وقوع تقلب و تشویق به عدم شرکت در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی» مطلبی اظهار کرده باشم. به علاوه، این در حالی است که خودم در انتخابات شرکت کرده ام و به کاندیدای جامعه محترم مدرسین رأی داده ام و مهر انتخابات نیز در شناسنامه ام زده شده است. (نک: پیوست14).

8. اتهام توهین به امام خمینی و مقام معظم رهبری نیز بسیار شگفت است. شاید با احترام یاد کردن از این بزرگان که مرجع تقلید من بوده و هستند، توهین تلقی شده است. کافی است، مطالب دو وبلاگ اینجانب در زمینه این بزرگواران جستجو شود و تقدیرها و تقدیس های متعدد اینجانب از ایشان مشاهده گردد. (نک: پیوست15).

چنان که از مستندات پرونده (ص6-7) استنباط می شود، این اتهام و اتهام مندرج در بند قبلی به استناد یک گزارش سراسر کذب یک دانشجوی بی نام و نشان زده شده که هیچ مشخص نیست با چه انگیزه ای به چنین کذبی روی آورده است. اقتضاء داشت، این گزارش از سوی دیگر دانشجویان حاضر در همان کلاس پژوهش می شد تا صحت و سقم آن برای هیئت محترم محرز می گردید.

گزارش های این دانشجوی بی نام و نشان خیلی تأمل برانگیز است. از جمله نوشته است: «در مورد انتخابات اخیر مجلس تبلیغ به تحریم انتخابات داشتند...». (نک: پرونده، ص6) از این نوشته بر می آید که این گزارش از وی پس از انتخابات اخیر (12 اسفند) یعنی در فاصله همین 12-16 اسفند اخذ شده؛ اما از طرف دیگر از اظهار نظر مقام معظم رهبری در زمینه علوم انسانی سخن به میان آورده که مربوط به درس «آراء و مباحث جدید در علوم قرآن و حدیث» است. این در حالی است که من هرگز چنین درسی در نیمسال دوم سال جاری ندارم. حال باید پرسید، چگونه و در کجا این دانشجو از تبلیغ به تحریم انتخابات مجلس از سوی اینجانب آگاه شده است؟ اگر مشخص می شد که این دانشجو در کدام نیمسال با اینجانب درس مذکور را داشته، ابعاد کذب گزارش وی بیش تر آشکار می گردید.

صرف نظر از آن، تکلیف شرعی ما به هنگام شنیدن اتهامات بر ضد برادر دینی هرگز این نیست که به آنها ترتیب اثر دهیم. محمد بن فضیل مى‏گوید: خدمت امام کاظم(ع) رسیدم و عرض كردم: فدایت شوم، درباره یكى از برادران دینى من كارى را نقل مى‏كنند كه من آن را ناخوش دارم؛ ولى هنگامى كه از خود او سئوال مى‏كنم، انكار مى‏كند با اینكه گروهى از افراد موثق و مورد اعتماد این خبر را براى من نقل كرده‏اند. حضرت فرمود: يا محمد كذب سمعك و بصرك عن أخيك، و ان شهد عندك خمسون قسامة و قال لك قول فصدقه و كذبهم، و لا تذيعن عليه شيئا تشينه به، و تهدم به مروته، فتكون من الذين قال الله: "إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ"؛ اى محمد گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تكذیب كن و اگر پنجاه نفر به عنوان شاهد قسم یاد كردند و درباره او چیزى به تو گفتند؛ ولى خود او انكار كرد، به گواهى آنان ترتیب اثر مده. سخن او را بپذیر و گفته آنها را قبول مكن. (سپس فرمود:) مبادا چیزى را كه مایه عیب و ننگ او و وسیله درهم كوبیدن شخصیت و شرف انسانى او مى‏گردد، منتشر كنى؛ زیرا در زمره كسانى قرار خواهید گرفت كه خداوند درباره آنها فرموده است: «كسانى كه دوست مى‏دارند، زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود، براى آنها عذابى دردناك در دنیا و آخرت است». (نور الثقلین، سوره نور، ذیل آیه19)

در این زمینه مناسب می دانم، به قسمتی از سخنان مقام معظم رهبری که درست یکسال پیش مصادف با شروع غائله فرمودند، توجه دهم: «بنده یک وقتى به یک مناسبتى در یک صحبت عمومى عرض کردم به مردم که قرآن کریم می فرماید: «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً»؛ یعنی وقتى افک را شنیدید، چرا به همدیگر حسن‌ظن نداشتید؟ یعنى از اول رد کنید افک را. [اگر] آمدند به یک نفرى تهمت زدند، یک چیزى را گفتند - حالا یا با عنوان تهمت یا به عنوان غیبت - چرا قبول می کنید؟ ببینید این کلمه‌ لولاى تحذیریه در قرآن و در کلام عرب خیلى معناى وسیعى دارد، فقط معنایش «چرا» نیست، که ما بگوییم چرا این کار را نکردى. چراى با تأکید است. یعنى آه، واى، چرا؛ معناى «لولا» این است؛ تحذیریه است. ] چرا [ «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم [خیراً]»؛ یعنی چرا به هم ظن نیک ندارید؟ چرا به هم حسن‌ظن ندارید؟ تا فوراً کسى آمد، شما بگویید بله، احتمال درستى‌اش هم اگر بود، آدم به صورت یقین آن را بداند و نقل بکند. این درست نیست، این ممنوع است.» (نک: پیوست3)

چنان که مقام معظم رهبری اشاره فرمودند، هرگز روا نیست، به صرف شنیدن هر نقل و سخنی از گوینده ای، آن را بر معنای انحرافی و باطل و کفرآلود یا توهین آمیزی حمل کنیم؛ مگر آن که برای ما یقین حاصل شده باشد که مراد واقعی گوینده چنین معنایی بوده است. علی(ع) در این باره فرمود: «ضع أمر أخیک على أحسنه حتى یأتیک ما یغلبک منه ولا تظنن بکلمة خرجت من أخیک سوءا وأنت تجد لها فی الخیر محملا؛ کار برادرت را به وجهی که بهتر است، توجیه کن تا آن که دلیلی یقینی به دست آوری و به صرف یک سخنی که از دهان برادرت بیرون آمده و تو توجیه خوبی برای آن می یابی، بر او گمان بد مبر». (وسائل الشیعة، 12/ 302).

به نظر می رسد، چنانچه ما در سخنان گوینده ای که به بیان سخنان باطل و توهین آمیز متهم است، قرینه ای بر خلاف آن بیابیم، ملزم هستیم، با قاطعیت، چنین اتهامی را از او دفع کنیم. از جمله وقتی مشاهده می شود، اینجانب درباره مقام معظم رهبری همواره شفاهاً و کتباً با احترام یاد کرده و حتی تصریح نموده است که ایشان را بعد از آیت الله اراکی به عنوان مرجع تقلید خود برگزیده و وجوهات شرعی را به دفتر ایشان می پردازد، (نک: پیوست15- اخلاقی بودن نظریه ولایت فقیه) هرگز موجه نیست، به اتهام اهانت اینجانب به ایشان ترتیب اثر دهیم.

9. به استناد پاره ای از سوء فهم ها و سوء ظن های خصم اظهار شده است که فلانی دارای افکار انحرافی و تبلیغ کننده وهابیت است؛ لذا فلان مجازات را درباره او اعمال کنید. (پرونده، ص2) من تصور نمی کنم، بدون علم و پژوهش از طرف دیگر، چنین اظهار نظری صحیح باشد؛ چون بسا با چنین اظهار نظری حقوق مسلمان بی گناهی تضییع شود و بدیهی است که در این صورت، اظهارنظرکننده ضامن خواهد بود.

تلقی من این است که هرگونه قضاوت ما درباره دیگران باید بر پژوهش از طرفین مبتنی باشد و این اختصاص به محاکمات رسمی ندارد. رسول خدا(ص) به امام علی(ع) آنگاه که او را به سوی یمن می فرستاد، فرمود: «إذا قضيت بين الرجلين فلا تقض للأول حتى تسمع ما يقول الاخر؛ هرگاه خواستی میان دو نفر قضاوت کنی، به نفع یکی قضاوت نکن تا این که سخن دیگری را نیز بشنوی». (جامع أحاديث الشيعة بروجردي، 25/ 33)

سخن گفتن درباره دیگران آسان نیست. رسول خدا(ص) فرمود: «يعذب الله اللسان بعذاب لا يعذب به شيئا من الجوارح فيقول: اي رب عذبتني بعذاب لم تعذب بعده شيئا، فيقال له: خرجت منك كلمة، فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفك بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهك بها الفرج الحرام، و عزتي لأعذبنك بعذاب لا أعذب به شيئا من جوارحك؛ خداوند زبان را به عذابی معذّب خواهد کرد که هیچ یک از اعضا را معذب نمی کند. شخص می پرسد: ای پروردگار، چرا من را به عذابی گرفتار کردی که فراتر از آن عذابی نیست؟ خداوند به او می فرماید: از دهان تو سخنی بیرون آمد که به شرق و غرب زمین رسید؛ آنگاه بر اساس آن خون حرام ریخته شد و مال حرام ربوده شد و فرج حرام هتک گردید. به عزتم سوگند، ]زبان[ تو را چنان عذاب کنم که هیچ یک از اعضای دیگرت را عذاب نکرده باشم». (وسائل الشيعة آل البيت، 27 / 21 - 22)

10. به نظر می رسد، تهمت های مندرج در پرونده باعث سقوط عدالت تهمت زننده می شود؛ به علاوه در اسلام یا قوانین جمهوری اسلامی مجازات دارد. وظیفه شرعی شنوندگان این تهمت ها نیز این نیست به آنها بال و پر دهند یاآنها را مبنای قضاوت یا تضییع حقوق قرار دهند. من فکر می کنم، حق دارم، از کسانی که به من این تهمت ها را زده اند و به استناد آن حقوقم را تضییق می کنند، شکایت کنم و انتظار دارم، هیئت محترم بدوی نیز آمادگی رسیدگی به این شکایت را داشته باشد.

11. تصور می کنم، کافی بود، ارجاع دهندگان موضوع به هیئت محترم بدوی، مطالب منتشره در خود همین دو وبلاگم به نام های «مدهامتان» و «عشق الهی» را ملاحظه می کردند و شواهد خلاف این اکاذیب را به وضوح مشاهده می نمودند. به علاوه، ملاحظه سیره و سابقه تعبد و عشق ورزی اینجانب به خدا و اهل بیت(ع) و تحقیق از طریق شهود عادل در رد این اکاذیب بسنده بود و نوبت به چنین ابلاغیه ای نمی رسید. اما به هر حال، من این ناملایمات را از الطاف خفیه الهی تلقی می کنم و خشنود به مقدراتی هستم که خداوند برایم رقم زده است. الهی رضاً بقضائک تسلیماً لامرک لا معبود سواک. از اهل بیت پیامبر(ص) به ویژه مادرم حضرت زهراء(س) نیز ملتمسانه می خواهم که این روسیاه را هیچ گاه از دعا و شفاعت خود در دنیا و آخرت محروم نفرمایند و از خدای بزرگ خواهانم، آنان را که به چنین اتهامات کذبی رو آورده اند، اگر اهل هدایت اند، هدایت فرماید و اگر اهل هدایت نیستند، خود عقوبت نماید.

12. آری، روزگار چنان شده است که گاهی یک آدم موحد و متدین و متهجد و عاشق خدا و اهل بیت(ع) و مقلد امام و رهبری برای اثبات توحید و تدین و عشق ورزی اش به ایشان و رد الحاد و توهین به مقدسات باید اقامه دلیل کند. شاید من هم بسان مولایم حضرت علی(ع) که به او اتهام بستند، نماز نمی خواند، باید در محراب عبادتی به شهادت برسم تا از رهگذر آن موحد بودنم به اثبات برسد. خداوندا با تمام وجود از تو می خواهم که مرگم را شهادت در راه خودت قرار دهی. خدایا تو در این ایام ... به وضوح بی ارزشی دنیا را به نمایش گذاشتی. خدایا اگر بناست، تمام دنیایم را بگیری، ولی دلی شکسته به من بدهی، من به آن راضیم؛ چرا که دل شکسته جای توست. هرکه تو را داشت، چه را نداشت و هرکه تو را نداشت، چه را داشت؟ خدایا هیچگاه خودت را از من نگیر. آمین یا ربّ العالمین.

           جعفر نکونام

دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم

نوشته شده در تاريخ یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۱ توسط جعفر نکونام |
.: Weblog Themes By Blog Skin :.

اسلایدر